سفرنامه من از
شهر سرب و سراب(۳۱)
من دو پديده خاردار ديدم: حقيقت و گل سرخ.
من قله بلند کوهی را دیدم که چون از ژرفای دشت به آن می نگریستی، نماد شكوه بود و نمود نستوه؛ اما چون بر فراز بلنداي آن صعود مي كردي، غرورش زير پاهاي كوه پيماي تو تحقير مي شد و حقير مي نمود....و شگفتا كه چه بسيار انسان هاي بزرگ نيز چنين اند!!
من موج خروشانی را دیدم که آنی آرام نمی گرفت ؛ اما آرامش مي بخشيد، حياتش در گردون بود و مرگش در سكون.
من برده داری را دیدم به نام « مصرف زدگی! » که با رسنی نامرئی به نام « مصرف »، همه را اسیر خود کرده بود. او همگان را به دنبال خود به هر سمت و سویی می کشید.
رشته ای بر گردنم افکنده «دوست؟!» می کشد هر جا که خاطرخواه اوست
او بردگان مصرف را نه با زور و قدرت ، که با ميل و رغبت به اسارت مي برد. آنان خود براي بردگي صف مي كشیدند و بر يكديگر سبقت مي جستند. در اين اسارت هركس اميرتر، اسيرتر!
من دروغ گويي را ديدم كه دروغ ويژه « سیزده به در» را به همه روزهای سال تعمیم داده بود. در این گیر و دار دروغ سیزده دیگر رنگ باخته بود!
ادامه دارد....
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: خقيقتگل سرخكوهشكوهموجمصرف زدگيدروغسيزده به در
سفرنامه من از
شهر سرب و سراب(۳۰)
من ریل های راه آهن را دیدم . آنان با وجود این که هیچ گاه نمی توانندبه یکدیگر برسند ؛ همه وجود خود را صرف این می کنند تا ديگران را به يكديگر برسانند!
من كسي را ديدم كه آنقدر پشت سر ديگران سخن مي گفت كه فرصت نمي كرد كسي را دوست بدارد... و آنقدر عیب دیگران را بزرگ می دید که عیب خودش به چشمش نمی آمد!!
من « فروتن»ی را دیدم که چونان رودخانه هر چه بر ژرفای او می افزود، بیشتر احساس آرامش و فروتنی می نمود.
من خردمندی را دیدم که هر چه می دانست، نمي گفت ؛ ولي هرچه را مي گفت، مي دانست.
من انسان خوشبختي را ديدم كه خوشبختي را در هماهنگي با رويدادهاي روزگار مي دانست. بنابراین هر رویدادی برایش قابل پیش بینی و هر تلخ وشی در کامش شیرینی بود.
ادامه دارد...
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابراه آهنريلفروتنرودخانه
سفرنامه من از
شهر سرب و سراب(۲۹)
من سهراب را دیدم که چشم هایش را شست تا جور دیگر ببیند؛ اما ديگران با چشم هاي نشسته سهراب ها ! را جور ديگر مي ديدند!
من مرگ را با سيمايي ديدم كه نه واپسين برگ كتاب زندگي ، كه آغازين بارقه آفتاب ارزندگي بود. انبانش انباشته از جوانه هاي هستي و شكوفه هاي سرمستي بود و خندان و بانشاط بر تارك هستي مي درخشيد و شيفتگان عشق را سرمستي مي بخشيد.
من طرفين يك مناظره را ديدم غبارزدايي از يك گفتمان را به مشاركت نشسته بودند. آنان به هر بيان سنگي سنگين بر شكوه بناي بنيادين مي افزودند و غباري از سيماي ابهام مي زدودند و اما...
...طرفين يك مجادله را هم ديدم كه بر كرسي نشاندن « سخن من » را کمر بسته و پوشاندن عقده ها را به ستیز نشسته بودند. آنان با كشيدن هرخنجر سخن از حنجر اهریمن، لايه اي ستبر بر سيماي زيباي حقيقت مي پوشاندند و جرعه اي تزوير از زهر تحقير را به همديگر مي نوشاندند.
من خودساخته ای را دیدم که همگان را مجذوب خود کرده بود ؛ زيرا او نفس خویشتن را مغلوب کرده بود.
من « آنچه هستم » را دیدم و آن را با « آنچه باید باشم» اشتباه گرفتم؛ بنابراين عمري را در آغوش خيال و مدهوش آمال زيستم .
ادامه دارد...
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سهراب سپهريمرگمناطرهمجادلهخودساخته
سفرنامه من از
شهر سرب و سراب(۲۸)
من كوهي را ديدم كه درد زاييدن گرفت ، ولي.......ولي پس از ۹۰ سال و ۹۰ماه و ۹۰ روز و... موش زاييد !!
من شاهين هايي را ديدم بي بال و بي نفس، و خوي گرفته با قفس ، وارسته از سينه سپهر و سحاب، و وابسته به مهر ارباب ، اوج سپهر را به موج مهر فروخته بودند.
من اندیشمندی را دیدم که برای ریشه ها رشد و رویش می خواست و برای اندیشه ها پاکی و پویش ؛ دگر انديشمندان را فراتر از اوج مي دانست و رهاتر از موج ؛ فكوران را مي شناخت و فرزانگان را مي نواخت ؛ اما قدرتمداران مست و خفاشان شب پرست، دهانش را بستند و پر و بالش را شكستند !
من شهرياري را ديدم كه شهروندان را آزاد مي خواست و ديار را ، آباد ؛ قهرمان زدگي را مي زدود و مردم را به قهرماني مي ستود.
من قبیله ای را دیدم که قبله را در حصار انحصار ، و دیگر پرستشگران را زیر نگین اقتدار خود مي خواستند. خداي آنان به اندازه اي كوچك بود كه نه تنها در افق دل ، كه در فلق فضايل نيز ديده نمي شد. خوشنودي آن خداي در خوشنودي آنان و خشم او در تمايل آنان تجلي مي يافت.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابشهريارشاهينقبيلهانحصارانديشمند
سفرنامه از
شهر سرب و سراب(۲۶)
من شهري را ديدم سيراب از سرب و سراب و تشنه يك جرعه از آفتاب!
من گوی گردی را دیدم بدون شعور که ۲۲ انسان باشعور به دنبالش می دویدند و نگاه میلیون ها با شعور دیگر به دنبال آن ۲۲ نفر می دویدند. چنين مي نمود كه ميزان شعور میلیون ها نفر باشعور را یک گوی گرد بی شعور رقم می زند!!
من مردی را دیدم که با مصالح قدرت ، كاخ مصلحت مي ساخت. ....و شگفتا اين مصالح چقدر با اين مصلحت همخواني دارد!!
من فرعوني را ديدم كه از ديار ديرباز تاريخ آمده و صندوقچه اي پر از سخنان كهن به عنوان سوغاتي آورده بود. وقتي در صندوقچه باستاني را گشود، همه جا پر از سخن هاي كهن شد و ديگر جايي براي سخن هاي نوين نماند.
من باورمندي را ديدم كه تنگ شيشه اي باورش را در حفاظي پولادين نهاده و از نزديك شدن هر شكي به خود مي لرزيد؛ زيرا تنگ بلورين باورش بسي ترد بود و از هر ريزه سنگ خرد مي هراسيد.
شفيعي مطهز
ادامه دارد...
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: فوتبالشعورثدرتمصلحتفرعونكهن
سفرنامه من از
شهر سرب و سراب(۲۵)
من « آرزومندی» را دیدم که با آرزوی مرگ، مرگ آرزوها را مي گريست و باز در خيال آرزوهاي ديگر غافلانه مي زيست.
من « شجاع» ی را دیدم که می ترسید، مي هراسيد و مي لرزيد؛ اما با همه اين ها گامي هم به جلو برمي داشت. ...و همين رمز كاميابي و راز شادابي او بود. ...و من دانستم که ترسیدن و لرزیدن گاه ناگزیر است، اما گام نهادن به پيش تنها تدبير است.
من گردونه زمان را ديدم كه چالاك و شتابناك مي گذشت، و ما را بي بهره مي گذاشت. در اين گشت و گذار نه ما او را ، كه او ما را تلف مي كرد!
من مردان كوچكي را ديدم كه در آرزوي يافتن آسايش مردان بزرگ افسردند ...
و مردان بزرگي را ديدم كه در روياي يافتن آرامش مردان كوچك مردند!
من در آغازين گام در هر جاده ، مي كوشيدم پايان آن را ببينيم . ديدن پايان راه نه در گروي پيمودن همه جاده ، كه در دمي نگريستن به پشت سر است ، چون زمين گرد است و هدف رفتن است ، نه رسيدن!!
من كودك فال فروشي را ديدم كه جار مي زد: من :« فردا » را به آنانی می فروشم که در « دیروز» خود مانده اند. ....و من سيماي فردا را در آيينه ديروز مي ديدم.
من « داور» ی را دیدم که هرگاه می خواست درباره رهروی داوری کند، نخست چند گام با كفش هاي او راه مي رفت!
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: فال فروشزمينمردان بزرگگردونه زمانسرب و سراب
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.