خدا دیدن چه شیرین است! 


#شفیعی_مطهر

تقدیم به آنان که از دشمن، جور می بینند و از دوست، جفا!

 

سحر بر درگه معشوق نالیدن چه شیرین است!
سری بر آستان دوست ساییدن چه شیرین است!

دلی خونبار و چشمی اشکبار و چهره ای خندان
به روی بحرخون خویش خندیدن چه شیرین است!

به راه حق فراتر از تن و جان آبرو دادن
به راه عشق خوددادن خدادیدن چه شیرین است!

به زیر سلطه دشمن بلادیدن اگرسخت است
به روز حاکمیت هم ستم دیدن چه شیرین است!

ز دشمن گرهزاران تیر زهرآگین خوری سهل است
ز دست دوست جام زهر نوشیدن چه شیرین است!

مسلمان بودن و ازکفر رنجیدن سزاوار است
به جُرم دین ز دینداران جفادیدن چه شیرین است!

اگر ظلمت هزاران تیرکین بر پیکرت بارد
بر اوج آسمان چون مهرتابیدن چه شیرین است!

به غمخواری غم دل گفتن آرامش دهد اما
غمت با چاه گفتن زار گرییدن چه شیرین است!

در آن شهری  که فهمیدن گناه دردمندان است
صدای درد را از دل نیوشیدن چه شیرین است!

بلور دل شکستن بر سریر سرخ  پیروزی
اگر تلخ است طعم دردفهمیدن چه شیرین است!

وضو با خون دل تکبیر از سوز جگر گفتن
ز باغ سبز سجاده ثمرچیدن چه شیرین است!

ز ناپاکی خود گر طعن بشنیدی روا باشد
"مطهر"بودن و دشنام بشنیدن چه شیرین است! 

 

(گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar)


موضوعات مرتبط: غزل

تاريخ : شنبه 20 مرداد 1397 | 7:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 بازهم می خواهمت

 

#شفیعی_مطهر

 

قلب خونینم شکستی باز هم می خواهمت

ازشراب شوق مستی باز هم می خواهمت

 

هرچه غم ریزی به کامم بیشتر می خواهمت
گرچه پیمانم  شکستی بازهم می خواهمت

 

چون تو را دیدم چرا خود را نمی بینم دگر؟
محوکردی خودپرستی بازهم می خواهمت

 

چون فروغی آمدی چون سایه ای رفتی زچشم
چون شرر بر دل نشستی بازهم می خواهمت

 

رَستم از دلبستگی ها جَستم ازدام هوس
عاقبت بالم تو بستی بازهم می خواهمت

 

سینه ام پر درد و چشمم اشکبار و دل نژند
فارغ از بالا و پستی بازهم می خواهمت

 

من نمی دانم تو رویایی؟ شراری؟ آتشی؟
روح و ریحان و گل استی؟بازهم می خواهمت

 

آرزویی؟اخگری؟نوری؟فروغی؟شعله ای؟
باده صبح الستی؟بازهم می خواهمت

 

سایه ای؟اندیشه ای؟فکری؟خیالی؟شبنمی؟
هرچه هستی هرکه هستی بازهم می خواهمت

 

                

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar
 

     


موضوعات مرتبط: غزل

تاريخ : یک شنبه 2 ارديبهشت 1397 | 6:26 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |

 بازهم می خواهمت

 

#شفیعی_مطهر

قلب خونینم شکستی باز هم می خواهمت

ازشراب شوق مستی باز هم می خواهمت

 

هرچه غم ریزی به کامم بیشتر می خواهمت
گرچه پیمانم  شکستی بازهم می خواهمت

 

چون تو را دیدم چرا خود را نمی بینم دگر؟
محوکردی خودپرستی بازهم می خواهمت

 

چون فروغی آمدی چون سایه ای رفتی زچشم
چون شرر بر دل نشستی بازهم می خواهمت

 

رَستم از دلبستگی ها جَستم ازدام هوس
عاقبت بالم تو بستی بازهم می خواهمت

 

سینه ام پر درد و چشمم اشکبار و دل نژند
فارغ از بالا و پستی بازهم می خواهمت

 

من نمی دانم تو رویایی؟ شراری؟ آتشی؟
روح ریحان و گل استی؟بازهم می خواهمت

 

آرزویی؟اخگری؟نوری؟فروغی؟شعله ای؟
باده صبح الستی؟بازهم می خواهمت

 

سایه ای؟اندیشه ای؟فکری؟خیالی؟شبنمی؟
هرچه هستی هرکه هستی بازهم می خواهمت

 

                    گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar     


موضوعات مرتبط: غزل

تاريخ : پنج شنبه 13 آبان 1395 | 12:2 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 صفحه بعد