ملاک ارزیابی حکومت ها چیست؟ ------------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- گفت: هر حکومتی در هر کشوری ویژگی های خاص خود را دارد. ما چطور می توانیم بگوییم کدام حکومت خوب است و کدام بد؟ گفتم : عزیزم ! ما باید ملاک هایی و معیارهایی علمی و عادلانه داشته باشیم و خوبی و بدی حاکمان و حکومت ها را با آن بسنجیم. گفت : ملاک و معیار؟! ملاک و معیار چیست؟ گفتم : ترازو و متر و دماسنج و...برای چیست؟ گفت : خب ! معلوم است . ترازو برای وزن کردن چیزها ، متر براي اندازه گيري طول و عرض چيزها و دماسنج براي تعيين درجه حرارت هوا . گفتم : براي اندازه گيري خوبي و بدي نظام هاي حكومتي هم مترها و ترازوهايي هست . گفت: مثلا؟! گفتم : مثلا جرجى زيدان در كتاب معروف خود (تاريخ تمدن اسلام) مي نويسد: ما كه على بن ابي طالب و معاوية بن ابى سفيان را نديده ‏ايم ،چگونه مي توانيم آن ها را از هم تفكيك كنيم و به ميزان ارزش وجود آن ها پى ببريم؟-------------------------- ما از روى سخنان و نامه‏ ها و كلماتى كه از على و معاويه مانده است، پس از چهارده قرن بخوبى مي توانيم درباره آن ها قضاوت كنيم. معاويه در نامه‏ هايى كه به عمال و حكام خود نوشته ،بيشتر هدفش اين است كه آن ها بر مردم مسلط شوند و زر و سيم به دست آورند ؛ سهمى را خود بردارند و بقيه را براى او بفرستند ؛ -------------- ولى على بن ابي طالب در تمام نامه‏ هاى خود به فرمانداران خويش قبل از هر چيز اكيدا سفارش مي كند كه پرهيزگار باشند و از خدا بترسند،نماز را مرتب و در اوقات خود بخوانند و روزه بدارند،امر به معروف و نهى از منكر كنند و نسبت‏ به زير دستان رحم و مروت داشته باشند و از وضع فقيران و يتيمان و قرض داران و حاجتمندان غفلت نورزند و بدانند كه در هر حال خداوند ناظر اعمال آنان است و پايان اين زندگى گذاشتن و گذشتن از اين دنيا است.
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : دو شنبه 25 آبان 1394 | 15:36 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(105) ------------------------------------------------- شک؛گذرگاهی کمال آفرین --------------------------------------------- من باورمندي را ديدم كه تُنگ شيشه اي باورهایش را در صندوق «آهنین تعَصُب»و حفاظ «پولادين تصلُب» نهاده و از وزش نرم نسیم هر گونه «شك و تردید» بر خود «مي لرزيد»؛ زيرا تُنگ بُلورين باورهایش بسي« تُرد» بود و از هر ريزه سنگ« خُرد» مي هراسيد. بنابراین آموختم که نهال باوری بارور می شود که وزش سموم برگریز خزان شک و تردید را از سر« بگذراند» و خود را به نسیم بهار یقین« برساند»! ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------------------- تصلُب: سخت شدن، سفت شدن،سختی و سفتی تُرد : تر و تازه ،لطیف،آنچه که زود شکسته شود،زودشکن
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 25 آبان 1394 | 7:23 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(104) ---------------------------------- تفرعن عفن فرعونی ------------------------------- من فرعوني را ديدم كه از ديار ديرباز تاريخ آمده و صندوقچه اي پر از سخنان كهن به عنوان سوغاتي آورده بود. وقتي در صندوقچه باستاني را گشود، همه جا پر از« سخن هاي كهن» و« یاوه های برهمن» شد و ديگر جايي براي «سخن هاي سمین» و «نواهای نوين» نماند. ناگزیر همه اندیشه ها را سوختند و دهان ها را دوختند! از آن پس نه «نوایی برای نایی» ماند و نه «راهی برای رهایی»! «سموم سکوت» بر این «بوم برهوت » وزید و شکوفه ها را« پرپر» و نهال های نورس را «خاکستر» کرد!! ---------------------------------------- #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 24 آبان 1394 | 6:50 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(103) --------------------------------------------------------- مصالح مصلحت!! -------------------------------------------------------- من مردی را دیدم که با «مصالح قدرت» ، «كاخ مصلحت» مي ساخت. .... و شگفتا اين «مصالح »چقدر با اين «مصلحت» همخواني دارد!! ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 23 آبان 1394 | 6:42 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(102) ---------------------------------------------------- «هیجان کور» یا «غلیان شعور»؟! ------------------------------------------ من گوی گردی را دیدم بدون شعور که ۲۲ انسان باشعور به دنبالش می دویدند و نگاه های میلیون ها با شعور دیگر به دنبال آن ۲۲ نفر می دویدند. چنين مي نمود كه ميزان شعور میلیون ها نفر« باشعور» را یک گوی گِرد« بی شعور» رقم می زند!! آیا گردش این گوی گِرد، آفرینشگر «هیجان کور» است یا «غلیان شعور»؟! ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------------- غلیان: جوشیدن، جوشش، هیجان عمدی، جوش و خروش
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 22 آبان 1394 | 5:59 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
تبديل دشمن غدار به دوست وفادار! ------------------------------------------------------------ #شفیعی_مطهر ------------------------------------------------------------ كساني كه با تاريخ معاصر ايران آشنايي دارند، مي دانند كه دستگاه فرهنگي و تبليغاتي رژيم پيشين، برخي از افراد نخبه فكري را به كار و خدمت گرفته بود كه پيشينه اي انقلابي و مبارزه با شاه را در كارنامه زندگي خود داشتند. «پرويز نيكخواه» از ايده ئولوگ هاو نظريه پردازان رژيم شاه بود كه سابقه در عضويت در حزب توده و مبارزه مسلحانه با رژيم شاه داشت؛ اما بر اثر يك تصميم شاه ، در زمره وفادارترين نظريه پردازان رژيم او قرار گرفت. واقعه ۲۱ فروردين سال ۱۳۴۴ و ترور شاه را به نقل از سايت پارسينه بخوانيد: بیستم و یکم فروردین ماه سال 1344 موقعی که محمدرضا وارد محوطه کاخ مرمر می‌شد، به محض آن که درِ ِاتومبیل را باز می‌کند و از رولزرویس پیاده می شود ،سرباز وظیفه گارد شاهنشاهی به نام رضا شمس‌آبادی ( اهل کاشان ) خودش را سریع به محمدرضا رسانده و او را به رگبار مسلسل می‌بندد. او روز بيست و يکم فروردين ماه سال ۱۳۴۴ تصميم گرفت هنگام ورود « محمدرضا پهلوي » به کاخ مرمر، او را به هلاکت رساند. او در مقابل در ورودي کاخ قرار گرفت، اما به علت تأخير چند دقيقه‌اي شاه، نقشه عملي نشد. استوار بابايي که در پشت يکي از درختان مخفي شده بود، او را مورد هدف قرار داد؛ اما شمس‌آبادي او را به هلاکت رساند. سپس با استوار آيت لشگري روبه‌رو شد. آيت لشگري نيز به سرنوشت بابايي دچار شد. شاه به سمت دفتر خود دويد. رضا نيز به دنبالش رفت و فرياد زد: من بايد اين جلاد را بکشم. رسانه های رژیم شاه خبر این سوء قصد را چنین اعلام کردند: «رضا شمس‌آبادي از نيروهاي حزب توده بوده که با اين عمل خواسته است شاه با تدبير و دلسوز ملت را از ميان بردارد». محمدرضا که در حال فرار به داخل ساختمان کاخ بود، زمین می خورد و همین زمین خوردن سبب می‌شود گلوله‌ها به محمدرضا نخورد. همزمان سایر نگهبانان خود را به شمس آبادی رسانده و او را به گلوله می‌بندند. شمس آبادی که جوانی قوی هیکل و قوی بنیه بوده، در حالی که بالغ بر پانزده گلوله به جاهای حساسش خورده بود ،بازهم جلو مي رود و در این حال به شلیک ادامه می دهد ؛ تا این که یکی از گاردها گلوله‌ای به مغز او شلیک مي كند و بدين وسيله او را مي كشد. دراین حادثه دو نفر از درجه‌داران گارد شاهنشاهی جان خود را از دست دادند ؛ اما محمدرضا که در زیر میز اتاق کار خود پناه گرفته بود، از مرگ حتمی نجات یافت. پس از این حادثه ساواک وارد کار شد و ما از روی تحقیقات ساواک مطلع شدیم که این حادثه تروریستی توسط یک گروه مائوئیستی به رهبری « پرویز نیکخواه » سازمان دهی و اجرا شده بود. ساواک موفق شد علی رغم کشته شدن رضا شمس آبادی سرنخ‌هایی به دست بیاورد و اعضای گروه تروریستی پرویز نیکخواه را دستگیر نماید. آن ها یک عده جوان تحصیل کرده در انگلستان بودند که پس از پایان تحصیلات خود برای انجام اقدامات تروریستی به ایران آمده بودند . محمدرضا پس ازاطلاع از ماوقع ماجرا دستور داد مهندس پرویز نیکخواه نفر اول این گروه تروریستی را به کاخ بیاورند و با او مواجهه دهند ! در پرونده پرویز نیکخواه عکسی بود که او را پشت سر مائو رهبر چین کمونیست نشان می‌داد و ساواک این عکس را دلیل ارتباط آن ها با چین می‌دانست ؛ اما محمدرضا این مسئله را قبول نداشت و معتقد بود همه این حوادث زیر سر شرکت های نفتی انگلستان است. روایت فرح پهلوی از دیدار پرویز نیکخواه و محمدرضا پهلوی نیز خواندنی است، فرح می نویسد: روزی که پرویز نیکخواه را به قصر آوردند ،من هم حضور داشتم. او در چند قدم مانده به ما ، سلام و تعظیم کرد. محمدرضا گفت: « مردک ، برای چه می‌خواستی مرا بکشی؟! » مهندس نیکخواه جواب داد: « اشتباه کردم و تقاضای عفو دارم! » ارتشبد نصیری (رئیس سازمان امنیت) که در کنار نیکخواه ایستاده بود ،اجازه خواست تا گزارشی را به عرض ما برساند؛ اما محمدرضا به او تشر زد و گفت : « اگر شما وظایف خودتان را درست انجام داده بودید، این اتفاق نمی‌افتاد ! » در این موقع نصیری ساکت شد و محمدرضا از نیکخواه خواست تا صادقانه همه چیز را شرح بدهد . . . . . . در پایان این گفتگو آقای نیکخواه از محمدرضا تقاضای عفو و بخشش کرد و من هم پادرمیانی کردم و از محمدرضا خواستم تا او را ببخشد. محمدرضا رو به ارتشبد نصیری (رئیس سازمان امنیت) کرد و گفت : « نظر شما چیست؟ » ارتشبد نصیری گفت : « امر امر اعلی حضرت است؛ اما اگر نظر جان نثار را بخواهید ،باید عرض کنم این شخص باید فورا اعدام و مایه عبرت دیگران شود ! » من بار دیگر از محمدرضا خواستم او را ببخشد و محمدرضا در کمال بهت و ناباوری گفت که « نیکخواه را می‌بخشد ! » . . . . . بدین ترتیب نیکخواه از مرگ حتمی نجات یافت و پس از آن خود را در خدمت اهداف " انقلاب سفید شاه و مردم " قرار داد. پرویز نیکخواه مرد متفکری بود و خدمات زیادی در حزب رستاخیز ملت ایران و سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران انجام داد. بدین ترتیب آقای نیکخواه که به قصد ترور محمدرضا و نابودی رژیم سلطنتی ایران به مملکت وارد شده بود، در زمره وفادارترین خدمتگزاران رژیم قرار گرفت ! نیکخواه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توسط شیخ صادق خلخالی به اعدام محکوم شد. فرح می گوید: او چند بار به طور خصوصی از من خواست تا به محمدرضا بقبولانم که با یک اقدام انقلابی و شجاعانه سیستم پادشاهی را در کشور ملغی و نظام جمهوری براساس موازین دموکراسی و رأی مردم ایجاد نماید و با این کار نام خود را در تاریخ جاودانه کند . "
موضوعات مرتبط: مقالات

تاريخ : پنج شنبه 21 آبان 1394 | 15:38 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(101) ------------------------------- داور دادور ----------------------------- من « داور» ی«دادور» را دیدم که هرگاه می خواست درباره رهروی داوری کند، نخست چند گام با كفش هاي او راه مي رفت! -------------------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 21 آبان 1394 | 5:48 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(100) --------------------------------------- «سيماي فردا» در« آيينه ديروز» ------------------------------------ من كودك فال فروشي را ديدم كه جار مي زد: من :« فردا » را به آنانی می فروشم که در « دیروز» خود مانده اند. .... و من «سيماي فردا» را در« آيينه ديروز» مي ديدم. ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 20 آبان 1394 | 5:4 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(99) -------------------------------------------- رفتن یا رسیدن؟! -------------------------------------------- من در آغازين گام در هر جاده ، مي كوشيدم پايان آن را ببينيم . ديدن پايان راه نه در گروي پيمودن همه جاده ، كه در دمي نگريستن به پشت سر است ؛ چون زمين گرد است و هدف رفتن است ، نه رسيدن!! ----------------------------------------------- #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 19 آبان 1394 | 7:18 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
@دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(98) ----------------------------------------- آسایش یا آرامش؟! ---------------------------------------- من «مردان كوچكي» را ديدم كه در آرزوي يافتن« آسايش» مردان بزرگ«افسُردند»... و «مردان بزرگي» را ديدم كه در روياي يافتن «آرامش» مردان كوچك« مُردند»! --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 18 آبان 1394 | 5:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 147 148 149 150 151 ... 241 صفحه بعد