#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(196) -------------------------------------------------- «قناعت» و «مناعت»! ------------------------------------------------ من سيماي فقر را ديدم ، نه تنها در چهره« گداي نادار» ، بل كه در سیمای « زياده خواهِ طمعكار». فقر نه تنها «نداشتن» ، که خود را « فقیرانگاشتن» است! چه بسیار انسان های« آزمند» که با فرادستی از فقر «می نالند» و چه بسیار شهروندان« خرسند» که با فرودستی به خود «می بالند»! بنابراین آنچه انسان را از «باریکه نیاز و نقمت» «می رهاند» و بر «اریکه ناز و نعمت»« می نشاند»، «قناعت» است و «مناعت»! ----------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------- آزمند: حریص ،آزور نقمت: کینه کشی، عذاب، رنج و سختی، عقوبت اریکه: تخت،سریر،تخت پادشاهی مناعت : بلندنظر و عالی طبع بودن،پایداری و استقامت http://telegram.me/amotaharl
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : جمعه 30 بهمن 1394 | 8:58 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
خواص بادام! ------------------------------------- قصه های شهر هرت / قصه شصت و دوم --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر --------------------------------------------- اعلی حضرت هردمبیل که معروف حضورتان هستند! ایشان بنا به اصول لایتغیر قانون جنگل چون قدرت کامل را در دست دارند،بنابراین همیشه ودر هر موردی حق با ایشان است. هر مسئله ای درباره هر موضوعی چه علمی،چه دینی،چه هنری و ادبی و....در عرصه جامعه مطرح شود،ایشان نه تنها صاحب نظر و کارشناس ،که نظریه شان فصل الخطاب است! زمانی دانشمندان،پژوهشگران و صاحب نظران شهر هرت تصمیم گرفتند با برگزاری یک همایش بین المللی در شهر هرت مسئله « محبت و مهربانی با حیوانات»را مورد پژوهش و بررسی علمی قرار دهند. براین اساس از چند ماه پیش پس از تشکیل ستاد برگزاری ،طی فراخوانی از همه پژوهشگران و دانشمندان داخلی و خارجی درخواست کردند که نتایج تحقیقات خود را طی مقالاتی برای ستاد برگزاری همایش موسوم به « مهربانی با دام» ارسال نمایند. پس از وصول صدها مقاله و گزارش تحقیق از سراسر جهان از جمله شهر هرت با اطلاعیه ای برگزاری همایش سه روزه ای در بزرگ ترین دانشگاه شهر هرت به اطلاع همه دانشمندان و داوطلبان جهان رساندند. از آنجا که هر اقدامی باید با اجازه و حضور اعلی حضرت هردمبیل باشد،مراتب به عرض ملوکانه رسید. ایشان اظهار تمایل کردند که نطق افتتاحیه همایش توسط خودشان ایراد شود. بدیهی است کسی جرئت نمی کرد به او بگوید که شما درباره این موضوع نه اطلاعاتی داری و نه تحقیقی انجام داده ای! بلکه همه از روی چاپلوسی و تملق یا اجبار با «به به» گفتن و اظهار افتخار و خوش وقتی،چنین وانمود کردند که نه تنها ما ،بلکه همه دانشمندان جهان بی صبرانه منتظر و محتاج شنیدن نطق و نظریات و رهنمودهای راهگشای ایشان هستند! وزیر دربار از رئیس همایش خواستند که طی نامه ای موضوع همایش را به شرف عرض خاک پای ملوکانه برسانند. دربار پس از دریافت نامه ،آن را به اعلی حضرت تقدیم کردند. روز افتتاح همایش حدود هزار نفر از اندیشمندان،پژوهشگران و صاحب نظران جهان از دانشگاه های بزرگ دنیا در سالن بزرگ آمفی تئاتر دانشگاه شهر هرت گرد آمدند. اعلی حضرت عمدا پس از ساعتی تاخیر با دبدبه و کبکبه و به همراه صدها نفر محافظ و خدمه و ماموران تشریفات وارد سالن شدند. حاضران طبق معمول موظف بودند همگی از جای برخیزند و تا ده دقیقه کف بزنند و هورا بکشند! ضمنا ناگزیر باید شعارهای از پیش تعیین شده توسط دربار را در حین کف زدن تکرار کنند. از جمله این شعارها: «سلطان ما هردمبیل / استاد علم و تحلیل» یا : «هردمبیل دورانی / دانشمند جهانی!» پس از ده دقیقه ابراز احساسات زورکی و تشریفاتی در حالی که همه مدعوین و دانشمندان جهان با بهت و حیرت به این شعارهای مسخره و این تشریفات بی معنی می خندیدند، نطق اعلی حضرت آغاز شد. سلطان پس از مقدمانی گفتند: «"بادام" یکی از میوه های مفید و خوشمزه است.خواص و ارزش غذایی بالایی دارد. بادام میوه مهربانی است به شرطی که خوب جویده شود. اگر بادام خوب جویده نشود،آدم دل درد می گیرد و نامهربانی آن آشکار می گردد. ما خودمان تجربه کردیم. یک شب در ایین های شب نشینی بادام های خوبی از ییلاق برای ما هدیه آورده بودند،ما زیاد بادام تناول کردیم و همه آن ها را نجویده بلعیدیم، نمی دانید چه دل دردی گرفتیم. همان شب نتیجه این تحقیق برایمان روشن شد که بادام هم می تواند با ما مهربان باشد و هم نامهربان . از همه این ها گذشته..... » اعلی حضرت همچنان با حرارت درباره خواص و شیوه های خوردن «بادام» داد سخن می داد.دانشمندان بومی همه هاج و واج مانده بودند که چرا اعلی حضرت درباره «بادام» سخنرانی می کند. پژوهشگران خارجی شگفت زده تر از میزبانان علت آن را می پرسیدند! همه مانده بودند! همه به همدیگر متعجبانه نگاه می کردند! سرانجام رئیس همایش که آدم باسوادی بود، فهمید که اعلی حضرت «مهربانی با، دام» را «بادام» خوانده است!! در حالی که در بین همه حضار پچ پچ و درگوشی و همهمه شروع شده بود،هیچ کس جرئت نمی کرد به شرف عرض ملوکانه برساند که این کلمه «بادام» نیست،بلکه «با» «دام» است!! قضیه به عرض رساندن را همه به هم پاس می دادند و همه از دیگری می خواستند که تو این قضیه را به عرض برسان. ولی همه از ترس خشم سلطان و انتقاد و اتهام تضعیف اعلی حضرت و تشویش اذهان عمومی و...جرئت بیان این مسئله را برای سلطان نداشتند! اعلی حضرت گذشته از این دسته گل به آب دادن تازه چانه شان گرم شده بود و ول کن هم نبودند! مرتب از رویدادهای تاریخی و سخنان قصار بزرگان و توصیه های اطبا به گونه ای درباره خواص بادام داد سخن می دادند که انگار دارند به همه تشنگان حقیقت و علم در سراسر جهان رهنمود می دهند! جالب تر این بود که صدها نفر از همراهان و اطرافیان سلطان اصلا نه موضوع همایش را می دانستند و نه از متن سخنرانی چیزی می فهمیدند.آنان موظف بودند که سلطان هر چه می گوید با شعارهای کوبنده خود تایید کنند! سرانجام پس از یک ساعت در حالی که همه اطرافیان مرتب با کف زدن وشعار دادن ایشان را تشویق و نظریاتشان را تایید می کردند،سلطان سخنان خود را در میان کف و هورای اطرافیان پایان دادند و محل همایش را با همان تشریفات کذایی ترک کردند. پس از رفتن سلطان همایش از هم پاشید و همه دانشمندان خارجی ضمن مسخره میزبانان به حالت اعتراض جلسه همایش را ترک کردند و روز بعد با دنیایی از خاطرات بد و تلخ به سوی کشورهای خود روانه شدند. به این ترتیب همایشی که با صرف میلیاردها درهم و دینار پول مردم برگزار شده بود ،با آبروریزی به پایان رسید! جالب تر از همه این که دانشمندان و پژوهشگران جهان روز بعد این موضوع را با آب و تاب در رسانه های شنیداری،دیداری و نوشتاری خود بازتاب دادند و بدین ترتیب آبروی شهر هرت و سلطان جاهل و ابله آن در سراسر جهان باد رفت . و شگفت تر این که هیچ کس هم جرئت نکرد همین بازتاب جهانی را به شرف عرض ملوکانه برساند! ایشان هنوز در جهل مرکب اند و گاهی در سخنرانی های خود هرگاه سخن کم می آورند، همچنان درباره «بادام» و خواص آن داد سخن می دهند!! --------------------------------------------------------- دبدبه : شکوه،عظمت،شان،بزرگی کبکبه : گروه،گروهی از سواران،جلال، شکوه،شوکت
موضوعات مرتبط: قصه هاي شهر هرت

تاريخ : پنج شنبه 29 بهمن 1394 | 15:28 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(195) ------------------------------------------------ « سرمايه ثبات»و «حاصل حیات» ---------------------------------------------- من « سرمايه ثبات»و «حاصل حیات» خود را ديدم، نه در اموالي كه «اندوخته بودم»؛ بل كه در قلب هايي كه به آن ها عشق و عاطفه« آموخته بودم». عشق و عاطفه،«کمال آفرین» است و مال و دارایی مایه «نفرت و نفرین»! من حاصل زندگی را نه در «اندوختن مال» که در « آموختن درس کمال» یافتم. درسی که خود در «مشرب بندگی » « آموخته » و در «مکتب زندگی » «اندوخته »بودم! عشق آموزی، «درس کمال» است و «غرس نهال» است ! مال« در حال زوال» است و عشق «سرچشمه لایزال» . آن ،«غرور» را برمی انگیزد و این، با «زور می ستیزد»! -------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —------------------------- ثبات : قرار،پایداری،استواری ---------------------------------------------------- http://telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : پنج شنبه 29 بهمن 1394 | 8:24 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(194) ------------------------------------------------- چشم دل باز کن... ------------------------------------------------- من موش کور را دلداده ای « عاشق » و همسری « صادق ترین » دیدم ؛ چرا که زيبايي همسرش را ناديده باور داشت.. چه زیباست دیدن با « چشم دل » همراه با « درک فضائل» و چه باصفاست شنیدن با «گوش جان» برای« انسان گوشوان». بنابراین فهمیدم که می توان «با هر پگاه شکُفت» و « با هر نگاه سخن گُفت»! آن که چشم و گوش دل را « گشوده» و راه عشق و عرفان را « پیموده» هم « آهِ حِس » را می فهمد و هم « نگاهِ نرگِس » را . هاتف چه« زیبا سروده» و چه« پویا پیموده» این «این وادی وَهم» و « این فاق فَهم » را: چشم دل باز کن که جان بینی و آنچه نادیدنی است آن بینی --------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —------------------------------------ گوشوان : آگاه و شنوا وادی: دره، سرزمین ، رودخانه فاق: دشت هموار
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 7:45 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(193) ------------------------------------------------ آتش عشق؛سوزنده ،اما سازنده! --------------------------------------------- من سه چیز را غیرقابل اتکا دیدم: غرور را ، دروغ را و عشق را؛ زيرا انسان با « غرور» بر دیگران« مي تازد» ، با « دروغ» ،جان خود را «مي گدازد» و با «عشق» سر را « مي بازد». هر سه پرخطرند و ویرانگر؛ اما آن دو «جانکاه»اند و این «جان پناه»! آن دو انسان را به «خاک تباهی»می نشانند و این انسان را به «افلاک آگاهی» می رساند! انسان در آتش عشق چون « ققنوس » می سوزد؛ اما چونان « ونوس » از خاکستر خود « برمی خیزد» و عالمی را به شوق وصال یار «برمی انگیزد»! ----------------------------------------- #شفیعی_مطهر -------------------------------- ققنوس: معرب کلمه یونانیKuknos ،مرغی افسانه ای است که منقارش 360 سوراخ دارد و و در کوه بلندی برابر بادمی نشیند و آوازهای عجیب برمی آورد و هزار سال عمر می کند.چون عمرش به آخر می رسد،هیزم بسیار جمع می کند و بر بالای آن می نشیند و بال برهم می زند تا آتشی از بال او بجهد و هیزم آتش بگیرد و خود با آن بسوزد! ققنوس های بعدی از خاکستر او پدید می آیند. ونوس:رب النوع عشق و زیبایی در نزد رومی ها ویونانی های قدیم ---------------------------------------- سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 27 بهمن 1394 | 7:9 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(192) ----------------------------------------------- «زندگی» و «اَرزَندگی» ------------------------------------------------ من رودخانه خشکی را دیدم که هیچ کس از «امواج سیال» و «آب های زلال» آن نامی نمی بُرد و از روزهای طراوت بخشی و حیات آفرینی او سپاسگزاری نمی کرد ..... و من دانستم که انسان همیشه و همواره و در همه عمر باید مفید و اثر بخش باشد. شمع های« خاموش»، «فراموش» می شوند . درختان «بی ثمر» را به « تبر» می سپارند و انسان های« بور» را به «گور»!! دنیای زیبا تا آنجا ارزش« زیستن» و« نگریستن» دارد که «زندگی» همراه با «اَرزَندگی» باشد! -------------------------------------- #شفیعی_مطهر ----------------------------- بور : کسی که از عهده هیچ کاری برنیاید یا کاری کند که در اثر آن شرمنده باشد.
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : دو شنبه 26 بهمن 1394 | 7:14 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(191) -------------------------------------------------- «خط فقر» ناشی از « شط فرق»؟ -------------------------------------------------- گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org من خط فقر را دیدم . خط فقر دقیقا زیر پای « مرفهان بی درد» بود و «متولیان نامرد». خط فقر، پیکر نحیف و لطیف و «نازنین»کودکی خیابانی را در زیر جرثومه سیاه و « سنگین» خود « می فشُرد» و طراوت نوجوانی اش را بی رحمانه «می پژمُرد». آن گاه که «خط فقر» پررنگ شود، «شط فرق» طغیان می کند! ...و خدا نکند که این «طغیان بیهوده » به «عصیان توده» بینجامد! --------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ شط :رود بزرگ طغیان: از حد خود درگذشتن،از اندازه تجاوزکردن،بالاآمدن آب دریا عصیان : ترک طاعت،،عدم انقیاد،نافرمانی،سرپیچی
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : یک شنبه 25 بهمن 1394 | 6:44 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(190) ---------------------------------------- « اندیشیدن بهتر» یا« کوشیدن بیشتر»؟! -------------------------------------- من هیزم شکنی را دیدم که هر روز برای «گذران معاش» بر«میزان تلاش» خود می افزود ، اما حاصل كارش نه «افزایش» که «كاهش »مي يافت..... زيرا او فرصت نداشت تا « تبرش را تيز» کند و «خردش را دستاویز» قرار دهد!! او به جای اين كه «بهتر بينديشد»، «بيشتر مي كوشيد». یك هیزم شکن وقتی خسته می شود که «تُندرش تُند» باشد و « تبرش کُند» ، نه این که «خود دُژآباد » باشد و «هیزمش زیاد ». تبر ما انسان ها نیز« باورهایمان »است، نه« آرزوهایمان»! ----------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------- دستاویز : وسیله تُندر: غُرش ابر،هر چیز غُرنده دُژآباد: خشم آلود،بدخو،نادان،تندخو ----------------------------------------------- سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : شنبه 24 بهمن 1394 | 7:57 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(188) --------------------------------------------------- «تلاش خردمدانه» یا «تقلای احمقانه»؟! ---------------------------------------------------- من يك ماهي را ديدم كه براي رهايي از محبس« تُنگ مينا »خود را به «خاك صحرا »افكند. ...و من آنگاه بود كه دريافتم تکاپو در راه آزادی آن گاه به ثمر می رسد که همراه با «تلاشی خردمندانه» و «کنگاشی کنجکاوانه» باشد. تقلای نابخردانه انسان را از «بدبختی و اندوه نمي رهاند»، بلکه در ژرفاي« شوربختي انبوه مي ميراند». --------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر ------------------------------ کنگاش : شور،مشورت
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : چهار شنبه 21 بهمن 1394 | 7:1 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(187) ---------------------------------------------------- ...آن گاه که انسان انديشيد!! ------------------------------------------------------- من انساني را و گرگي را ديدم كه هر دو مي خوردند و مي خفتند و شهوت مي راندند. در اين عرصه ها اشتراك ها را يافتم، اما افتراق ها را درنيافتم؛ تا....... تا آن گاه که انسان انديشيد!!!! آن گاه که انسان «اندیشید»، جهان هستی را معنی «بخشید»! ---------------------------------------------------- #شفیعی_مطهر —---------------------------------------------------— سایر آثار این قلم در : گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب

تاريخ : سه شنبه 20 بهمن 1394 | 7:21 | نویسنده : سید علیرضا شفیعی مطهر |
صفحه قبل 1 ... 139 140 141 142 143 ... 241 صفحه بعد