هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1062)
«زیبایی رفتار» یا «فریبایی رُخسار»؟!
هر «زيبا» هماره «خوب» و «مطلوب»نیست ؛
اما هر «پدیده خوب» و «آفریده مطلوب»،
هميشه « زيبا» و «گیرا» است.
«زیبایی» و «فریبایی»،
نه «دلالتی پایا»،که «حالتی گذرا» است.
ممکن است «زیب» به «فریب» بینجامد
و «زیبایی» به «فریبایی»؛
امّا «وجودِ خوب» و «موجودِ مطلوب»،
«زیبنده» هست ،ولی «فریبنده» نیست!
زیبایی ،احتمالاً «وام» دارد،امّا «دوام» ندارد!
زیبا،«جذّاب» و موردِ «اِعجاب» است،
ولی تنها «چشم را می نوازد» و «دل را به وسوسه می اندازد»!
گاه چشمِ خرد را «کور» و از تفکر «دور» می سازد!
زیبایی،«احساس را برمی انگیزد» و «با حواس درمی آویزد»!
چه خوب است انسان، «محبوبِ دل ها» باشد،نه «مغضوبِ محفل ها»!
ولی محبوبیّتی مبتنی بر «زیبایی رفتار»،نه «فریبایی رُخسار»!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------
وام: قرض،دین،(زیبا ممکن است وامدار کسی باشد)
زیب: زیور،زینت،آرایش
اِعجاب: به شگفت آوردن کسی،خودبینی،خودپسندی
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد1061 )
«محروم از بهبودی» و «محکوم به نابودی»
در «نبردی کَسبی»، «نعلِ اسبي»
به علتِ «سُستی میخ» از «بیخ» افتاد .
در نتیجه نه تنها «اسبِ زار»،که «اسب سوار» نیز فروافتاد!
با «افتادنِ دستار»،«از سرِ سردار»،
رشته فرماندهی «از هم گُسست» و سپاه «درهم شکست»!
«تاجوَری هبوط» و در نتیجه «کشوری سقوط» کرد!
اگر «نعلبندِ ملول» به عنوان یک «شهروندِ مسئول»،
در حاکمان،«کفایت» و در خاطرِ خود «رضایت» می دید،
در «کارش،دقیق تر» عمل می کرد و در «ابتکارش،عمیق تر»!
بنابراین حتّی«دلسوزی یک شهروند» به یک «پیروزی فرهمند» می انجامید!
گاه «استواریِ یک میخ» می تواند به «ماندگاریِ یک تاریخ» بینجامد!
کشوری که در حاکمانش،«کفایت» و در مردمانش،«رضایت» نباشد،
«محروم از بهبودی» و «محکوم به نابودی»است!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
کَسب: حاصل کردن، به دست آوردن،(جنگی برای کسب قدرت)
دستار: دستمال،شال،مندیل،عمامه،بروفه
هبوط: فرودآمدن
ملول: افسرده، اندوهگین، دلتنگ، بیزار
فرهمند: باشکوه،دانا و هوشمند،با شان و شوکت
کفایت: قابلیت، لیاقت ،شایستگی
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد1060 )
«ننگِ حقارت» و «شَرَنگِ اسارت»
من «دشتِ پُرگُل و گياهِ قالی» و این «گُلگشتِ سرسبزِ عالی» را
«بسی مُلوَّن»،ولی «بسیار سَتَروَن» ديدم،
زیرا اگر همه «ابرهاي آسمان» به همراهِ «باد و بوران» هم بر آن ببارند ،
آن ها نه «مي رويَند» و نه «مي بويَند»؛
زيرا آنان را كه «دستِ حقیر»، «پاي تحقير»
بر سرشان «مي سايد»، قُدرتِ هر گونه رشد را از آنان «مي رُبايد».
انسانی که «ننگِ حقارت» و «شرنگِ اسارت» را بِچشد،
«ریشه رویِش» و «اندیشه پویِش» در او می میرد!
«کرامتِ انسانی» و «سلامتِ نفسانی»،
«کالایی گران» و «کیمیایی شایگان» است،
که اگر انسان آن را «ببازد»،دیگر نمی تواند «سربرافرازد»!
انسان اگر «مردانه بمیرد»،به که «ذلیلانه حقارت را بپذیرد»،
زیرا او در این صورت نه تنها از «عِمادِ عقلانیّت»،
که از «چکادِ انسانیّت»نیز فرومی افتد.
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------------
شَرَنگ: سم،زهر،حنظل،هر چیز تلخ
مُلوَّن: رنگارنگ،رنگ آمیزی شده
سَتَروَن: نازاینده،نازا،عقیم
بوران: باد شدید همراه با برف و باران
عِماد: تکیه گاه،بناهای بلند
چکاد: قله کوه،بالای کوه،تارک،فرق سر،بالای پیشانی
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد1059 )
«کرامتِ انسانی» و «عدالتِ راژمانی»
در «عرصه آفرينش» و «عرضه گزینش»،
هر انسان «قَطعه اي از پازل» و «نَطعِه ای از شَمایلِ» جهانِ هستي است.
مهم نه «بافتارِ پازل» است و نه «ساختارِ شمایل»،
بل كه مهم اين است كه هر كس «جايگاهِ شايسته» و «پایگاهِ بایسته» خود را
به خوبي «بشناسد» و از پذيرشِ نقشِ خود «نهراسد».
نوع نقش مهم نیست،مهم این است که
نقشی را که «کارگردانِ هستی» و «پایندانِ اَلَستی»
بر عهده ما نهاده چگونه «بازی» و با جهانِ هستی «همنوازی» می کنیم!
مهم نیست در «سیمای شاه» باشی یا در «ژرفای چاه»،
امّا مهم این است که «داد» می کنی یا «بیداد»!
مهم نیست «ژنِ خوب» داری با عالی ترین «ورژنِ مرغوب»،
مهم این که در دریای وجودت «کرامتِ انسانی»موج می زند یا «لئامتِ حیوانی»!
بنابراین هر «انسان» در هر «زمان و مکان»،
با هر «ایده» و هر «عقیده»،
باید«کرامتِ انسانی را قدر بداند» و «عدالتِ راژمانی را بر صدر بنشاند».
#شفیعی_مطهر
----------------------------------
راژمانی: سیتماتیک،سازمانی،(عدالت راژمانی: عدالت اجتماعی)
نطع(نطعه): بساط،فرش
شمایل: طبع ها،خوی ها
ژن: عامل وراثت،واحد انتقال صفات ارثی که بر روی کروموزوم قرار دارد
لئامت: فرومایگی، بخیلی، پست فطرتی
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد1058 )
«بنای مَحَبّت» و «مبنای مَوَدّت»
من «عروسی زیبا» و «ونوسی فریبا» را دیدم
با لباسی «بافته از تارِ احساس» و «تافته از پودِ اسکناس».
عروس ،«بس نگران» بود و لباسِ عروسی، «بسي گران»؛
اما همه اين «مال و منالِ مُكنت» به فداي «جرعه اي از زلالِ محبّت».
آن چه «پیوندها را استوار» و «سوگندها را پایدار» می سازد،
«ممزوجِ مهر و محبّت» است و «ساروجِ عشق و مودّت»؛
نه «داشتنِ مال» و «انباشتنِ آمال»!
آنان که به «پیرایه پول» و «سرمایه تیول» «می نازند»،
در حقیقت «لانه باد و بروت» و «خانه عنکبوت» «می سازند»!
نه آن «وفایی» دارد و نه این،«بقایی»!
امّا «بنای محبّت» و «مبنای مودّت»،
«ریشه در خاک» دارد و «اندیشه در افلاک».
آن که به همه انسان ها «مِهرمی ورزد»،وجودش به همه «سپِهرمی ارزد»!
#شفیعی_مطهر
----------------------------------------------
مبنا: محل بنا ،پایه وبنیان
وِنوس: ربّ النّوع عشق و جمال در نزد رومی ها و یونانی های قدیم
منال: جای یافتن مال و سود و ثروت مثل مزرعه یا دکان
مُکنت: قدرت،توانایی،نیرو،توانگری
ممزوج: آمیخته شده،آمیخته
ساروج: خمیری آمیخته از آهک و خاکستر برای ساختن ساختمان بویژه آب انبار و حوض و گرمابه
تیول: ملک و آب و زمینی که از طرف شاه به کسی واگذار شود....
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد1057 )
«بهترین جهاد» و «برترین اجتهاد»
«سیمای زیبای حقیقت» و «کیمیای دلارای حقّانیّت»
نه در «رویاهای رنگین»، که در «درایت های بنیادین» است.
حقیقت ممکن است «نهالی مغضوب» در «هالی نامطلوب» باشد،
امّا همیشه «بَری شیرین» دارد و «باری نوشین».
پذیرشِ حقیقت «تحملّی ژرف» و «تامّلی شگرف» می طلبد.
گاه حقیقت «کاری سمین» و «باری سنگین» بر دوش می نهد
و گاه «جامِ جان» و «کامِ انسان» را تلخ می کند.
پذیرشِ «حرفِ حق» و «حقیقتِ مُطلَق»،
«بالاترین فضیلت» و «والاترین شجاعت» است.
«بیانِ حقایق» تنها از «انسانِ لایق» برمی آید.
«حقگویی» و «حقجویی»
در برابر «خودکامگانِ خودخواه» و «فرمانروایانِ دُژآگاه»،
«بهترین جهاد» و «برترین اجتهاد» است!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
اجتهاد: جهدکردن،کوشیدن
درایت: دانستن،دریافتن،آگاهی داشتن
هال: سراب، جایی در بیابان که در زیر آفتاب از دور مانند آب به نظر آید
بر: ثمر،میوه
بار: میوه درخت
سمین: فربه،چاق،استوار و محکم
دُژآگاه: بداندیش،بدخوی خشمگین،ستمگر،بی رحم
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد1056 )
افروختنِ «شمعِ امید» در «جمعِ نومید»
من شهروندانی را دیدم که «بالشان» نيز «وبالشان» بود.
«نهادهاي اجتماعي» و «ستادهاي دفاعی»
برايشان نه «يارِ شاطر» كه «بارِ خاطر» شده بود.
در «سرابِ سیاست» و در «غیابِ عقلانیّت» ،
«نظرِ صائب» نیز بر «خطرِ مصائب» می افزاید!
آن گاه که بر «وَرجاوندان بَرمی آشوبند» و «خردمندان را سَرمی کوبند»،
«باغِ خودارزی،فراموش» می شود و «چراغِ خردورزی،خاموش» .
«رودها از خروش» می افتند و «سرودها از نوشانوش»!
در «بوستانِ شباب» و در میان «دوستانِ شاداب»،
«کوفه های نژند» به جای «شکوفه های لبخد» می رویَد.
«سر به زیری» و «ستم پذیری» ،
«هر جمع را می پژمُرَد» و «هر شمع را می افسُرَد».
در شهرِ «فقر و فساد» و «ظلم و بیداد»،
«بهترین کار» و «برترین ابتکار»،
افروختنِ «شمعِ امید» در هر «جمعِ نومید» است!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
وبال: سختی، عذاب ،سوء عاقبت
یار شاطر: دوست زیرک،رفیق چابک و پالاک
بار خاطر: کسی که موجب زحمت و اندوه همنشین خود شود
صائب: راست و درست،حق و رسا
مصائب: مصیبت ها،سختی ها،رنج ها(جمع مصیبت)
نوشانوش: صدای نوش باد، نوش باد، در مجلس میگساری
شباب: جوانی،جوان شدن
نژند: اندوهگین، افسرده، پژمرده،خشمگین
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1055)
«بهره وری بهینه» و «باروری بیشینه»
من مردمی را دیدم با «امکاناتی فراوان» ،اما با «عقلانیّتی پریشان».
نه «تعقُّلي تا از امكانات بهره جويند»
و نه «تحوُّلی تا راه نجات را بپويند»؛
زيرا این مهم نیست که چقدر «منافعِ بنیادین» و «منابع زیرزمین» داریم ؛
اگر «بخردانه ندانیم» و «عالمانه نتوانیم»
که «راه صعود پوییم» و از آن ها «سود جوییم»،
آن «منابع عظیم» و «ذخائر قدیم» ،
هرچند «رایگان» و «شایگان» باشد،
نه «دردی را درمان» و نه «شگردی را بسامان» می کند.
برای «بهره وری بهینه» و «باروری بیشینه»،
باید از «جُمود رُست» و از خِرَد «سود جُست»!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
شگرد: روش،طریقه، فن و طرز عمل
بسامان: خوب و نیکو و مرتب و با نظم و آراستگی
جُمود: بسته شدن،یخ بستن آب،خشکی و افسردگی
رُستن: روییدن ،سبزشدن و سر از خاک برآوردن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1046)
«اسیر تعصُّب» و «درگیر تصلُّب»!
کسی که «اسیرِ تعصُّب» و «درگیرِ تصلُّب» شود،
نه دیگر «چیزی می آموزد» و نه «تجربه ای می اندوزد».
متعصِّب نه «دل» را می فهمد،نه «دلیل» را!
نه برای «عقل» ارزش قائل است،نه برای«عقیل»!
نه «تفکُّر» را درک می کند و نه «تدبُّر» را.
به جای «فکرِ عقلانی»،تنها «ذکرِ زبانی» بلد است!
و به جای «ژرف دیدن» و «شگرف اندیشیدن»،
تنها «تقلید» را می داند و «تمجید» را!
او «قلّاده ای مُحکم» و «قیاده ای مُستَحکم» بر گردن دارد،
و «جهان بینی اش» تا نوکِ «بینی اش»!
با متعصّب نه «جدال،سودی» می بخشد و نه «استدلال،جودی»!
او در «غارِ بَدَویَّت»،اسیرِ «منقارِ مدنیّت» شده
و «اطاعتِ کورکورانه» را «طاعتِ شکورانه» می پندارد.
برای او از «لذّتِ عبادت»،تنها «غلظتِ عادت» مانده
و این «عادت» را «سعادت» می پندارد.
از «فرهنگ گفت وگو» تنها «نیرنگِ های و هو»را بلد است
و در گفت وگو تنها به فکرِ «پیروزی» است،نه «دانش اندوزی».
اگر «عالی ترین ارزش ها» و «متعالی ترین انگیزش ها» به او عرضه شود،
نه ذرّه ای «تاثیر می گیرد» و نه ذرّه ای «تغییر می پذیرد»!
اگر بتوان به «مَنگی مُرده» و «سنگی افسُرده» روح بخشید،
به انسانِ متعصّب نیز می توان «جراتِ تغییر» و «شهامتِ تدبیر» داد!
«مسیح»(ع) با عمری سراسر «ترویح»،
توانست «مُرده را جان» بخشد و «پژمُرده را روان»،
اما نتوانست «به متعصّب تدبُّر را بفهمانَد» و «متصلّب را از تحجُّر برهانَد»!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------
تصلُّب: سخت شدن،سفت شدن
عقیل: انسان گرامی و خردمند
تدبُّر:اندیشیدن،در عاقبت کار اندیشیدن،چاره اندیشی
تمجید: بزرگ شمردن،کسی را به بزرگی نسبت دادن
قیاد(قیاده): مهار،افسار،لگام،ریسمانی برای بستن و کشیدن چهارپایان
جود: کرم،بخشش،عطا،جوانمردی
بَدَویَّت: صحرانشینی،انسان ابتدایی
مِنقار:نوک،تک،چنگ،نوک مرغ
مَنگ: کم هوش،گیج،احمق
ترویح: روح دادن،راحت دادن،کسی را آسایش رساندن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1044)
«تهذُّبِ ایده» یا «تعصُّبِ عقیده»؟!
بسیاری از «جنگ ها» و «نیرنگ ها»،
نه بر سَرِ «ایده ها»،که بر سَرِ «عقیده ها»است.
حقیقت،«اندیشه ای والا» است و «ریشه ای مانا» دارد.
حقیقت نه در «حصار» است و نه در «انحصار».
هیچ کس نمی تواند ادّعا کند که «فضیلتِ حق» و «حقیقتِ مطلق» تنها نزد اوست.
هر کس ممکن است «بخشی از حقیقت» و «آذرخشی از حقّانیّت» نزد او باشد.
برداشت و فهمِ هر کس از حقیقت،«پایه دیده» و «درونمایه عقیده» اوست.
امّا این «فهمِ آگاهی» ممکن است مُبتنی بر «وهمِ واهی» باشد!
فهم نباید از «راهِ خیال»،بل که باید از «گذرگاه استدلال» بگذرد،
تا بتواند «نوشی از حقیقت بنوشد» و «تن پوشی از حقّانیّت بپوشد».
اگر ما انسان ها بتوانیم «تهذُّبِ ایده» را به جای «تعصُّبِ عقیده» بنشانیم،
«ریشه جنگ ها» و «بیشه نیرنگ ها» می خشکد.
هر کس می تواند خود «داور» باشد
و برای خود یک «باور» داشته باشد،
ولی هیچ کس نمی تواند «پدیده حق» و «عقیده مطلق»را
در «حصار» و «انحصار» خود بداند!
#شفیعی_مطهر
----------------------------------------
تهذُّب: پاکیزه شدن از عیب و نقص
ایده: اندیشه،فکر،نیت
تعصُّب: جانبداری بی جا از کسی یا از مکتبی یا مذهبی
آذرخش: برق،صاعقه،پرتو
تن پوش: لباس ،جامه
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1043)
«جُرثومه فساد» و «سَمومه بیداد»!
پاکسازی جامعه از «جُرثومه فساد» و «سَمومه بیداد»،
چون «بازسازی نردبان» و «پاکسازی پلّکان» ،
باید از «بالا به پایین» و از «والا به فُرودین» آغاز شود!
وقتی آب از «سرچشمه» با صد «کَلَک و کِرِشمه»،
از «فراز تا فرود»،«گِل آلود» می شود،
«زدودن گِل و لای آب» و «پالودن زوایای مُرداب»،
در «جوی های باریک» و در «کوی های تاریک»،
نه «آب را زلال» می کند و نه«مُرداب را سیّال»!
در جوامع بشری نیز «زدودن ریشه فساد» و «پالودن اندیشه بیداد»،
نه از «کوخ فرودستان»،که از «کاخ فرادستان» باید آغاز شود.
آن که «اموالِ ناس» را با «روالِ اختلاس» می رُباید،
باید به جُرمِ این «گناه» به «پاداَفراه» برسد،
نه آن کسی که خبرِ «اختلاس» را بدونِ «هراس»،
«دلسوزانه افشا» و «صادقانه هُویدا» می کند!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------
جُرثومه: اصل،ریشه،خاک دور ریشه درخت،میکرب
سَموم(سَمومه): باد گرم،باد زهرآگین،باد گرم و خفقان آور
والا: بالا،بلند، بلندمرتبه
فرودین: زیرین،پایینی،پست تر
کَلَک: حیله،خدعه،نیرنگ
کِرِشمه: ناز، غمزه ،اشاره با چشم و ابرو
پالودن: صاف کردن،پاک کردن،پیزی را از صافی یا غربال درکردن
سَیّال: بسیار روان،آب روان،جاری
کوخ: کلبه،خانه محقر ،خانه بی پنجره
پاداَفراه: بازخواست،کیفر،مکافات،مجازات،سزای بدی(پهلوی)
هُویدا: پیدا ،آشکار،واضح و روشن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1041)
«سنگِ جفا» و «فرهنگِ وفا»!
من «کابوسِ سیاهِ تبر» را در «رویای سبزِ شجر» دیدم.
درخت سال ها با این «کابوس زیست» و با «افسوس گريست»؛
امّا باز هم كوشيد تا ديگران را «با برگ و بارش ،رامش» بخشد
و «در سايه سارش، آرامش».
شمعی که «پیشه افروختن» را برگزیده،
قطعاً «اندیشه سوختن» را به جان خریده!
ریشه های درخت در «دلِ خاک» و «داخلِ خاشاک»،
«شیره نهان» را می مکند و ثمره اش را به «عشیره انسان» می بخشند.
درخت ،«پرتابِ سنگ» و «عذابِ خدنگ» را صبورانه برمی تابد،
امّا بر سر «طالبانِ نگران» و «ضاربانِ نامهربان»،
«بَرِ شیرین» و «ثمرِ نوشین» می افکند.
بیاییم «صبوری» و «غیوری» را از درخت بیاموزیم.
در راهِ روشنگری «سنگِ جفا» را با «فرهنگِ وفا» پاسخ دهیم
و چون «مهر» بر سینه «سپهر» «بدرخشیم»
و «دوست و دشمن» را در هر «کوی و برزن» ،
«نور و نوا بخشیم»!
حافظ چه زیبا «سرود»،آنجا که «فرمود»:
منم که شُهره شَهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------------
کابوس: حالت اختناق و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست می دهد،بختک
شجر :درخت
رامش: آرامش،آسودگی،فراغ و سکون
افروختن: روشن کردن،درخشیدن
خدنگ: تیر راست و بلند
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1040)
«سر به زیر» و «ستم پذیر» !
مردمِ اين «شهرِ شلوغ» و «پر از درد و دروغ» ،
«سرمایه صداقت» را «نمایه حماقت» «می انگارند»
و «مَکّاری» را کارگشاتر از «دُرُستکاری» «می پندارند».
اینان «رشته راستی» و «فرشته درستی» را
نه با «حُسنِ تدبیر» که با «قُفل و زنجیر» بسته اند!!
در اینجا دروغ نه یک «گُزینه»،که «نهادینه» شده است.
شهروندان یا باید «دروغِ شرارت» را بپذیرند،
یا «یوغِ اسارت» را!
«ارزش ها وارونه» شده و «خیزش ها،واژگونه».
باید «گُرگ» باشی و «ستُرگ»،
و گر نه چون «گوسپند می دَرَندَت» و با «ریشخند می خورَندَت»!
و یا باید «کُلاهِ دیگران را برداری» یا «کُلاهت را برمی دارند»!
یا باید «به شُوکتت بنازی» و «با قُدرتت بتازی»،
و یا «سر به زیر» باشی و «ستم پذیر» !
گویی اینان «تا زِنده اند»،«تازَنده اند»!
...و چه سخت است در این شهر «آزادگی را پاس داشتن»
و «آزادگان را سپاس گزاشتن»!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
مَکّاری: حیله گری،فریب،فریبکاری
ستُرگ: بزرگ، عظیم،بزرگ جُثّه،تنومند،زورمند،خشمناک و گستاخ و ستیزنده
ریشخند: خندیدن به ریش کسی،چاپلوسی برای گول زدن و فریب دادن یا مسخره کردن
شوکت: قوه و قدرت،نیرومندی،جاه و جلال
تازیدن(تاختن) :تندرفتن،حمله بردن،به تاخت درآوردن اسب،(تازَنده: تاخت و تازکننده،حمله ور)
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1038)
«شهروندِ آزاد» و «ورجاوندِ نقّاد»
در «تاریخ بشر» و در رویارویی «نمادهای خیر و شر»،
جای پای «مردان بزرگ» و «انسان های سترگ» ،
نه تنها بر «روی خاک»، که بر «تارَکِ افلاک» جلوه گر است.
تاریخ را انسان های «آزاده» و «بااراده» می سازند.
افرادِ «مقلِّد» با «مغزهای مُنجمِد»،
چون «پَرِ کاهی» و «هرزه گیاهی»،
«بی اختیار» و اسیر «مُشتی شعار»،
«از عِلاج، ناتوان اند» و بر «امواج، روان اند»!
باید از هر «فردِ بی اختیار» و «مردِ دل افگار»
یک «شهروندِ آزاد» و «ورجاوندِ نقّاد» ساخت.
آن که بر خود نیست فرمانش روان
می شود فرمان پذیر دیگران
هیچ «فرمانروای خودکامه»،«چه با تاج و چه با عمّامه»،
نمی تواند بر «ملّتی فکور» و «مردُمی باشعور»،
«مستبدّانه فرمان براند» و «بی رحمانه جان بستاند».
خودکامگان تنها می توانند بر «بندگانِ کور» فرمان برانند،نه بر «شهروندانِ فکور»!
این «مردم سربه زیر» و «ستم پذیر» هستند،
که حتّی از «زاهدانِ علّامه»،«مُستبدّانِ خودکامه» می سازند!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
تارَک:سر،فرق سر،میان سر
افگار: آزرده،خسته،رنجور،(دل افگار: دلخسته،آزرده دل)
ورجاوند: ارجمند، برازنده،نیرومند،دانا
نقّاد: سره کننده و جداکننده خوب از بد،نقدکننده،انتقادکننده
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1037)
«باورِ واهی» و «خطرِ تباهی»
بسیاری از «باورمندانِ استوار» و «پایبندانِ پایدار»
به «مکاتب انسانی» یا «مذاهب آسمانی» ،
کسانی اند که «بیش» و «پیش» از
«تاکیدِ حقّانیّت» و «تاییدِ عقلانیّت»،
«ارزشمندترین مایه» و «دلبندترین سرمایه» خود را
در راه آن «مکتب» یا «مذهب» قربانی کرده اند.
انسانِ «پُر تشویش» و «ساده اندیش» برای باور به یک مکتب،
به جای «شناختِ مبانی» به «پرداختِ قربانی»می اندیشد.
«عِیارِ سُستی» یا «مِعیارِ دُرُستی» در اعتقاد برای او
«هزینه هایی از مال» است که برای نیل به هدف «پرداخته»
نه «گنجینه هایی از استدلال» که برای حقّانیّت آن «اندوخته».
کسی که «راهی دراز» را با «سوز و گداز» پیموده،
و برای «چپاوُلِ گنج»،«تحمُّلِ رنج» را پذیرفته،
اگر به جای «گوهرِ گنجینه»،«خاکسترِ دفینه» نیز بیابد،
نمی تواند «سُستی باور» و «نادرستی نظر» را بپذیرد!
او می خواهد به هر «طریق» ،حتّی با «تحمیق»،
«ننگینی بن بست» و «سنگینی شکست» را توجیه کند،
بنابراین می کوشد بر قامتِ«باورِ واهی» و «خطرِ تباهی» ،
«لباسی از حقیقت» و «احساسی از حقّانیّت» بپوشاند!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
دلبند: بسته شده به دل،کسی یا چیزی که انسان آن را از ته دل دوست بدارد
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1036)
«بهترین دین» و «برترین آیین»کدام است؟
هر دین «کانی» دارد و «دُکّانی».
کان،«سرچشمه زُلال» است و دُکّان،پر از «کرشمه ضلال».
آن جا «برای اِکمال دین می کوشند» و این جا «برای اِغفال،دین را می فروشند»!
آن جا «زرِ ناب» می افشانند و این جا «زهرِ اضطراب»!
کان،«جایگاه حاسب» است و دُکّان،«تکیه گاه کاسب»!
«کان،مکانِ آگاهی» است و «دُکّان،سُکّان تباهی».
«کان را یار»می سازد و «دُکّان را اغیار»!
دین هم «جهد و جهاد» دارد و هم «رُشد و رَشاد».
«بهترین دین» و «برترین آیین»،مرام و مکتبی است
که بتواند از ما «انسانی پاک تر» با «وجدانی باادراک تر» بسازد!
«ادیانِ اصیل»،«انسانِ نبیل» می پرورند
و «عقایدِ مُخدِّر»،«افرادِ متحجِّر»!
دینِ حق برای پیشرفت نه به «تیغ» نیاز دارد و نه به «تبلیغ».
دینمِداری نه «جار» لازم دارد و نه «اجبار».
«جار» به «انزجار» می انجامد
و «اجبار» به «جبّار»!
بیاییم «سیمای زیبای دین» را به «سودای ریای تلقین» نیالاییم.
بگذاریم «گُلِ دین خود ببوید» و «بلبلِ آیین خود سخن بگوید».
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
کان: معدن،مرکز فلزات و سنگ ها و چیزهایی که به طور طبیعی زیر زمین انباشته است
کرشمه: ناز،غمزه،اشاره با چشم و ابرو
اِکمال: کامل کردن،تمام کردن
اِغفال: گول زدن،غافل کردن
حاسب: محاسب،شمارنده،حساب دان ،داننده حساب
سُکّان: دنباله کشتی،آلتی در دنباله کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر
نبیل: نجیب و شریف ،دانا و هوشیار
مُخدِّر: سست کننده،آنچه اعصاب را سست و بی حس کند
جار: بانگ،فریاد،دادزدن
انزجار: بیزاری جستن،رمیده شدن
جبّار: بسیار متکبّر و سرکش
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1035)
«راه آگاهی» یا «چاه تباهی»؟!
احمق ها دو گروه اند:
یکی آنان که هیچ «نمی دانند»،ولی سکوت را «نمی توانند».
و دیگر کسانی که خیلی «می دانند»،ولی بجاگفتن را «نمی توانند».
دانستن ،«ظرفیّت راهبُرد» می خواهد و «عقلانیّت کاربُرد».
آن جا که «ادّعای دانش» به «ارتقای بینش» نینجامد،
آن دانش نه «بال»،که «وبال» است!
در «دانش آموزی» و «تجربه اندوزی»،
مهم تر از «ظرف»، «ظرفیّت» است.
نهال،هر چه «پُربارتر»،«باوقارتر»،
و هر چه «بی بارتر»،«بیعارتر»!
چه بسیار افرادی که «توهُّم دانایی»،آنان را از «تفهُِم و دانش افزایی» بازداشته
و حجمِ «کوهی از دانش» و «انبوهی از پژوهش»،
نتوانسته به او «بینشی نو» و «گزینشی پیشرو» ببخشد،
تا او بتواند «راه آگاهی» را از «چاه تباهی»بازشناسد!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------
راهبُرد: روش و راهي است كه ما را به هدفمان نزديك مي كند
وبال: سختی، عذاب، سوء عاقبت،وخامت امر
وقار: سنگینی، بردباری، بزرگواری
بیعار:بی شرم،بی حیا
توهُّم: گمان بردن، به گمان افتادن، خیال و گمان کردن
تفهُّم: فهمیدن،دریافتن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1034)
«هنجار عادی» و «تکرار تراژدی»!
در «گزارش خبر» و «نگارش نظر»،
گاه مرگ یک نفر را «غم انگیز» و «اسف آمیز» می دانند،
ولی مرگ هزاران «نفر» و میلیون ها «بشر» را
«شمار» و «آمار» می نامند!
گویی «ژرفای فاجعه» که از «جفای واقعه» بگذرد،
«اَلَم ،عادی» می شود و «غم،متمادی»!
چه بد است که «انبوهِ اندوه»،«نستوه را به ستوه» آوَرَد!
..و انسان چه «غافل» و «سخت دل» می شود،
آن گاه که «تکرار تراژدی» را «هنجارِ عادی» تلقّی کند!
«انسانی حنیف» با «روانی لطیف»،
که «کلامِ مِهر» و «پیامِ سپهر» را «دریابد»،
هرگز پرپرشدن یک «گُل» و خاموش کردن نغمه یک «بلبل» را هم«برنمی تابد»!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------
هنجار: راه و روش،طریق،راه راست،طرز و قاعده
تراژدی: نمایش غم انگیز،قصیده یا نمایش اندوه آور،مصیبت،بدبختی
اَلَم: درد،رنج
مُتمادی: دائمی، همیشگی، دراز،مدت دار
نستوه: خستگی ناپذیر
حنیف: راست،ثابت و پایدار،نیک اندیش
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1033)
«قانون فهم» یا «کانون وهم»؟!
بهشت،«قانون فهم» است و جهنّم،«کانون وهم».
جهنّم،«جایگاهِ جهلِ ابد» است و بهشت،«وعده گاهِ اهلِ خِرَد».
جهنّم نه در «محیط افلاک»،که در «بسیط خاک» است.
جهنّم،جامعه ای است که در آن «گردن ها زیر یوغ» است و «سخن ها درگیر دروغ».
جهل در آن جا «سایه ای بلند» دارد و «پایه ای نیرومند».
اینان «خِرَد را خار می پندارند» و «خردمندان را خوار می دارند».
در جهنّمِ جهل،«مَردُم» خود «هیزُم» اند!
همه با هم آتش «می افروزند» و همه با هم «می سوزند»!
#شفیعی_مطهر
---------------------------------------
قانون: اصل و مقیاس چیزی
محیط: احاطه کننده،فروگیرنده،چیزی که اطراف چیز دیگر را بگیرد
بسیط: وسیع،گشاده،فراخ
یوغ: چوبی که هنگام شخم زدن روی گردن جفت گاو می گذارند
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1032)
«بهشتِ بَرین» و «سرنوشتِ آرمین»
«بلندترین کوه» و «اَفرَندترین شکوه»،
در برابر «زاده انسان» و «اراده جوان» ،
«ناگزیر از تسلیم» و «ناچار از تعظیم» است،
زیرا کوه در حال «سکون» است و انسان رو به «افزون»!
کوه در برابر حرکت نه تنها «جا»،که «درجا» می زند،
ولی انسان می تواند چون «گیاه برویَد» و «راه بپوید»،
و «صبورانه ببالَد» و «فکورانه بسگالَد» .
انسان «می بالد» و کوه «می نالد»!
بنابراین در «آژویی سنگین» و «رویارویی سهمگین»،
بینِ «انسان نَستوه» با «کوه بِشکوه»،
این انسان است که می تواند «سر بر سینه آسمان سپارد»
و «پای بر فرقِ فَرقَدان گذارد»
و «افاده کوه» را با «اراده نستوه» درهم شکند.
بیاییم این «باور» را «باروَر» کنیم،
که این «همّت های عالی» و «حمیَّت های متعالی»است،
که می تواند در این «خاکِ پَست» و «مَغاکِ بُن بَست»،
«بهشتی برین» و «سرنوشتی آرمین» بسازد!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------------
برین: بالایین،برتر،بالاتر
آرمین: آرامش
افرند: فرّ و شکوه،زیب و زیبایی
افاده : در فارسی به معنی تکبر و خودبینی و خودنمایی
درجازدن: پابرزمین زدن بدون پیش رفتن،پیشرفت نکردن
سگالیدن: اندیشیدن ،فکرکردن، پنداشتن،رای زدن
آژو: کوشش،همّت،غیرت(اوستایی)
فَرقَدان: نام دو ستاره در صورت فلکی دُبّ اصغر از ستارگان قطبی است
حمیّت: مروت،نخوت،غیرت
مَغاک: گود ،گودال،جای گود
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1030)
«درکِ دردها» و «ترکِ طردها»!
در شهری که «انتقادها دیده» و «فریادها شنیده» نمی شود،
«هاله های داد» و «شعله های فریاد» ،
نه از «حجم زبان»، که از «مغز استخوان» زبانه می کشد.
در این جا «خودسوزي» در راه «دگرسازي»،
«آخرين تلاش راه» و «واپسین پرخاش دادخواه» است.
حاکمانی که کمترین بهره از «کفایت» و «درایت» را دارند،
پیش از این که «انزجار توده» به «انفجار ستوده» بینجامد،
«گوش ها را باز» و «چشم ها را فراز» می کنند،
هر «انتقادِ سازنده» را «عنادِ براندازنده» نمی نامند
و هر «پندِ دلسوزانه» را «ریشخندِ کینه توزانه» نمی دانند!
«دردها را درک» و «طردها را ترک» می کنند.
«قلم های نقّاد» و «قدم های وقّاد» را پاس می دارند
و «مُنقِّدان ورجاوند» و «مُنتِقدان خردمند» را سپاس می گزارند.
چُنین جامعه ای «نگاه صلاح می جوید» و «راه اصلاح می پوید»!
#شفیعی_مطهر
---------------------------------
صلاح: نیکوشدن،خیر و نیکی،ضد فساد
هاله: خرمن ماه، دایره روشن گرداگرد ماه
انزجار: بیزاری داشتن،رمیده شدن
فراز: باز،گشاده
عناد: دشمنی ،لجاج ،ستیزه ،گردنکشی
طرد: راندن،دورکردن کسی از نزد خود،تبعید
نقّاد: جداکننده خوب از بد،نقدکننده،انتقادکننده
وقّاد: بسیار فروزنده، فروزان،بسیار روشن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1029)
«میزان باروری» و «راژمان بهره وری»
«شادترین آدم» در «آبادترین عالَم»،
کسی نیست که «بیشترین داشته» و «بهترین انباشته» را دارد؛
بل که کسانی را می توان «خرسندترین» و «سعادتمندترین» انسان ها دانست،
که از «داشته های اندک» و «انباشته های کوچک»،
به «بیشترین سود» و «برترین مقصود» دست می یابند.
بیاییم به جای «انباشتن اندوه» و «انگاشتن انبوه»،
بر «میزان باروری» و «راژمان بهره وری» بیفزاییم!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
راژمان: سامانه ،سیستم،دستگاه
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1028)
«هیولای سختی» و «اَهورای خوشبختی»
هر گاه دَرِ «شادی و نشاط» و «بساطِ انبساط» را بسته دیدید،
یقین داشته باشید که ده ها دَرِ «تفكُّر و خلّاقيّت»
و «تدبُّر و عقلانیّت» به رویتان باز است.
چه بسیار «نیروی نهان» و «آژوی پنهان»،
در «نهادِ جوان» و در «مهادِ انسان»،
در میانِ«کفِ جان» و «صدفِ وجدان»،
«رام، خفته» و «آرام، نهفته» است.
به گاهِ «یورشِ سختی ها» و «شورشِ شوربختی ها»است،
که این «نهاد،بیدار» و این «استعداد،هشیار» می شود.
اگر از «سَطوَت نپریشیم» و «مُثبت بیندیشیم»،
می توان از «هیولای سختی»،«اهورای خوشبختی» ساخت!
این «پَختی کار» و «سختی فشار» است
که «توده زغال سنگ» را به «پالوده الماس رنگارنگ» تبدیل می کند.
#شفیعی_مطهر
------------------------------------------------
هیولا: صورت و هیکل
اهورا: سَرور بزرگ،دانای بزرگ،خداوند
بساط: گستردنی،هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره،سرمایه
انبساط :گشاده رویی،شادی،گشاده روشدن
آژو: کوشش،همت و غیرت
مهاد: بساط،بستر،گهواره
سَطوَت: قهر و غلبه،ابهت
پَختی: پهن بودن،گستردگی
پالوده: صاف شده،پاک شده از آلودگی
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1027)
گسترشِ «اَنوار آگاهی» و نفیِ «پندارِ واهی»
من چه بسيار «شهريارانی خودخواه» و «فرمانروایانی عالی جاه» را ديدم
كه «آهسته می آیند»، ولی «پیوسته می پایند» .
اینان می کوشند تا مبادا در میان «ورجاوندان خفته» و «شهروندان آشفته»،
«ایمانِ آب رفته» و «وجدانِ به خواب رفته» ،
از «خواب،بيدار» و در «سراب،هُشیار» شود!!
خودکامگان چون «شریری طاغوت» بر «سریری از سکون و سکوت» نشسته،
با هر «داد،می لرزند» و از هر «فریاد،می لغزند»!
از «صدای بلند می ترسند» و از «سیمای ورجاوند می هراسند».
«اقتدار» را در «دار» می بینند و «افکار» را در «حصارِ انحصار»!
«دیدن ،ممنوع» است و «اندیشیدن،نامشروع»!
«شرافت» را «آفت» می پندارند!
و «طاعت» را «اطاعت» !
راه رهایی از «رویشِ بیداد» و «پورشِ استبداد»،
گسترشِ «انوارِ آگاهی» و نفی «پندارِ واهی» است.
#شفیعی_مطهر
--------------------------------
لغزیدن: لیزخوردن،سُرخوردن،خزیدن
طاعت :بندگی،عبادت خدا
اطاعت: فرمانبرداری از شاه،فرمانبری از سلطان
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1026)
«کارِ تربیَت» و «ابتکارِ تزکیَت»
من در ژرفناي «درياي مردم» و در این «بلوای پُرتلاطُم»،
«گوهرهايي گران» و «مرواريدهايي درخشان» را ديدم؛
در حالي كه «بسياري از افراد» در «كناری از فَرناد»،
با «هدف هایی عالی»،«صدف هايی خالي» جمع مي كردند!!
اگر «صبورانه بتاویم» و درون انسان ها را «فکورانه بکاویم» ،
چه بسا «روانی زیباتر از هر وَسیم»
و «کانی گرانبهاتر از زر و سیم»
در درون هر انسان «نهانی نهفته» و «پنهانی خفته» باشد!
«کارِ تربیت» و «ابتکارِ تزکیت»،
«یافتن گنجینه این نیکی ها» و «شکافتن سینه این تاریکی ها» است!
بیاییم «انسان ها را قدر بدانیم» و «انسانیّت را بر صدر نشانیم»!
#شفیعی_مطهر
----------------------------------
تزکیَت(تزکیه): پاکیزه کردن،بی آلایش کردن،تربیت نفس
بلوا: بلیه،مصیبت،سختی،آشوب و غوغا
تلاطُم: خروشیدن و به یکدیگر خوردن امواج دریا،به یکدیگر لطمه زدن،به هم سیلی زدن
فرناد: پایاب،قسمت کم عمق رودخانه یا کنار دریا
تاویدن: تاب آوردن،طاقت آوردن
وَسیم: نیکوروی، خوبروی،زیبا
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد1025 )
«بامِ انسانیّت» و «مقامِ عقلانیّت»
در «سیّاره زمین» و در این «گهواره وزین»،
میلیاردها «آدمیزاد می زیَند» و روزانه هزاران «نوزاد می زایند».
جمعیّتِ انسان ها همچنان رو به «زایش»اند و «افزایش» ،
ولی ستاره انسانیّت رو «اُفول»است و «نُکول» .
ارزشِ انسان به «منطق» است،نه به «نُطق».
انسان با «نان» زنده می مانَد و انسانیّت با «ایمان».
انسان برای ادامه زیست به «تنفُّس» نیاز دارد و انسانیّت به «تفرُّس».
انسانیّت با «شرافتِ کرامت» زنده می ماند و با «آفتِ لئامت» می میرد!
انسان با «طُعمه حیوانی» می بالد و انسانیّت با «لُقمه لقمانی»!
بیاییم از «زندانِ قَفَس» و «نردبانِ نَفَس»
بر «بامِ انسانیّت» و «مقامِ عقلانیّت» «برآییم»،
تا «فرزانگی» و «جاودانگی» را «بشاییم»!
#شفیعی_مطهر
------------------------------
افول: غروب کردن،پنهان شدن،ناپدیدشدن ستاره
نکول: روی برگردانیدن از کسی یا چیزی
تفرُّس: به فراست دریافتن،نطلبی یا امری را به زیرکی از روی نشانه فهمیدن
لئامت: پستی، فرومایگی،بخیلی
بشاییم: شایسته باشیم،لایق باشیم
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1024)
«صفای دل» یا «سودای گِل»؟!
«دل» و «گِل» هر دو،دو حرف دارند،
در حالی که آن صدها «حرف نگفته» و هزاران «غنچه نشكفته»،
در «ویرِ نهان» و «ضمیرِ پنهان» دارد.
ولی این نه «حرفی برای گفتن» دارد و نه «ظرفی برای شنُفتن»!
برای «پویایی پرواز» و «دانایی راز»،
«دل،قابل» است و «گِل،مُقابل»!
دل بدون «پویایی» از «پایایی» بازمی مانَد،
و «دلِ مرده» بدتر از «گِلِ افسرده» است.
خداوند نه در «سودای آدم» می گنجد و نه در «فراخنای عالَم»،
امّا در «تنگنای دل» و «صفای این محفل» می گُنجد!
بیاییم «صفای دل» را از «سودای گِل» «بپیراییم»
و به «ولای حق» و نور آن«والای مطلق» «بیاراییم»!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
ویر : (بر وزن دیر)،حافظه،فهم،اداراک،هوش(زبان پهلوی)
ظرف: ظرفیّت،گنجایش،درک و فهم
مقابل: روبه رو،برابر یکدیگر
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1023)
«یک روز» و «یک راز»!
(ویژه عید قربان)
من شیطان را به «هنگامِ رَمیِ جَمَرات»
و در زیر«تمامِ ضَرَبات» دیدم که می خندید و می گفت:
بسياري از اینان که امروز به من «سنگ می زنند»،
فردا چون بازگردند ،به من «زنگ مي زنند»!!
«رَمیِ جَمَرات»،نه «خطای خُرافات»،
که «نماد طردِ حیله های هوس» و «نمودِ دردِ میله های قفس» است.
عید قربان نه «یک روز» ، که «یک راز» است .
راز این روز ، «خود » دادن است و «خدا »دیدن .
آنان که زلالِ سپیده را در «جامِ سحر می نوشند» ،
زمزمه خلوت یار را از «زمزمِ ساغر می نیوشند» .
با حبیب «عارفانه راز می گویند» و «عاشقانه نیاز می جویند» .
بر «آستان آفتاب» و «آستانه محراب» ،
سبد سبد «ستاره شوق می بارند»
و سبو سبو «باده عشق می گُسارند».
شام را با «قیام» به «بام» می رسانند
و «بام» را با «صیام» ، به «شام» .
«شام را با شعف» می آغازند و «بام را با هدف» .
به گاه ملال با «دل رام» و «ضمیر آرام» در پرنیان آرامش «می آرامند»
و در هنگام اشتغال ،برای تلاش معاش «می خرامند».
شبانگاهان در چشمه سار مهتاب، تن «می شویند»
و از «نهال نماز» ، «یاسمن نیاز» «می بویند» .
در میقات اخلاص ، لباس وابستگی را «از بَر می کَنَند»
و «احرام» وارستگی را «به بَر می کُنَند» .
در زلال زمزم شوق «وضو می سازند» و در «آذرِ آرزو می گُدازند» .
اگر «اعتکاف در کعبه حجاز را نمی توانند» ، «طواف کعبه راز را می دانند» .
«کعبه حجاز را از سنگ و گِل» می دانند و «کعبه راز را از جان و دل» .
آن کعبه «ساخته ابراهیم خلیل» است و این «پرداخته ربِّ جلیل» .
حاجیان ، «خانه خدا» را می طلبند و اینان «خدای خانه» را .
آنان با «ناز» می روند و اینان با «پرواز» .
«مروه معرفت» را با «سعی و همّت» از «جفای جان می پیرایند»
و به «صفای جانان می آرایند» .
از قصور خود «ناخرسند» اند و به تقصیر «پای بند» .
این گونه اند که «سعی شان مشکور» است و «ذنب شان مغفور» .
در «وقوف ، واقف» می شوند و در «عرفات ، عارف» .
در «مشعر ، شعور» را تکریم می کنند و «شعائر را تعظیم» .
(ذلِکَ وَ مَن یُعظِّم شَعائرالله فَاِنّها مِن تَقوَی القُلوب –حجّ ،33)
در «مَنای یار» ، دل را از «مونای اغیار» «می زدایند»
و به «مینای دلدار» «می آرایند» .
از زاری و ذلّت در برابر طاغوت «ننگ دارند»
و بر اهریمنان زور و زر و تزویر «سنگ می بارند» .
«شیطان را رجیم» می دانند و «یزدان را ، رحیم» .
در قربانگاه نیاز ، «حرص و آز را سر» می بُرند
و «کرکسِ نفسِ هوسباز را ، پر» .
با قربانی این شاهین «از غُربت زمین می رهند»
و «به قُربت ربّ العالَمین می رسند» .
در «عرصه ملکوت ، پر و بال می افشانند»
و در «حریم لاهوت ، بال را هم وبال می دانند».
طعم زندگی را از «ملاحت فکر» می گیرند و طعام را از «حلاوت ذکر» .
با این ، عشق را در «می یابند» و با آن به سوی معشوق «می شتابند» .
عروس فکرشان «برخاسته از باور بکر» است و «آراسته به زیور ذکر» .
هستی را با «نگاه نماز می نگرند» و با «قلم راز می نگارند» .
در نگاهشان نماز ، «سُرورِ سپیده» است و «نورِ دیده» .
با «نماز می زایند» و با «نماز می زیَند» .
با نماز «جان می گیرند» و با نماز «می میرند» .
"قُل اِنََّ صَلوتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّه رَبّ العالَمین "
در نماز «از غُربت دنیا می نالند» و برای «قُربَهً اِلَی الله می بالند» .
از نماز «پر و بال» می گیرند و «شور و حال» .
این بال و حال ، پروانه «خروج از فرش» است و «عروج بر عرش» .
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
مسلمان حج گزار که در «میقات وارستگی» ، «لباس وابستگی» را از تن «کنده»
و دل را از عطر دلدار «آکنده» ،
«جان» را در زلال عشق «جانان» شسته ،
کعبه عشق را نه با «پای گِل» ، که با «بال دل» طواف کرده ،
با «سعی»خود از «صفای جان» به «مروه جانان» پر کشیده ،
اینک در «منای عرفان» ، «اسماعیل جان» را «قربان »
و «شیاطین»روزگار را «سنگباران» می کند .
حج ، آیینه تمام نمای «اسلام» است و لحظه لحظه آن دارای «پیام» است .
حج ، «یافتن آمال » است و روی «برتافتن از امیال».
هویت انسان چون«صفر»، هیچ و پوچ است .
در حج ، خدای احد و واحد است که به این صفرها هویت می بخشد .
«صفر»ها بدون «یک»، هیچ اند و با «یک=خدا»همه چیز .
حج ، «کندن» است و «آکندن» .
«کندن دِل از گِل» و «آکندن جان با زُلال جانان» .
حج از «انسان وابسته» ، «مسلمان وارسته» می سازد .
حج ، زنجیرهای وابستگی را از پر و بال «می گشاید»
و او را برای اوج گرفتن در آسمان پاکی ها «می آراید» .
در عرفات ، نهال عرفان به برگ و بار «می نشیند»
و انسان را به تامُّل «می نشاند» .
در عرفات ، «خون سبز عرفان» در «رگ های سرخ انسان»
«سرود سپید ایمان» می سراید .
حج گزار در محراب «عبادت یار» ، عبودیت «قامت دلدار» را قامت می بندد
و «قائمه حیات» را به «اقامه مناجات» می پیوندد .
در «منی» ، رشته وابستگی حج گزار «به دنیا باریک تر»
و «به خدا نزدیک تر» می شود .
در «مشعر»، «شور و شعور» را به هم «می آمیزد»
و آبشاری از عشق و عرفان بر دشت دل «فرو می ریزد» .
حج گزار در قربانگاه منی ، نه تنها «گلوی حرص و آز» ،
که «آرزوی نفس دغلباز» را نیز می بُرَد .
#شفیعی_مطهر
-------------------------------
جَمَرات: نام سه موضع در وادی منی که حاجیان به هر یک باید هفت سنگریزه پرتاب کنند
بام: بامداد،صبح
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1022)
«سیر» و «اسیر»!
من چه بسیار «دخترانی معصوم» و «زنانی محروم» را دیدم
که لحظه لحظه «تخیُّل های نونهالی» را
به برگ برگِ «گُل های قالی» گره می زدند ؛
گل هايي كه لطافتشان «پايمالِ استثمار» و «اميالِ انحصار» مي شد.
در جوامعی که «عَدالت»،«آلت» شود،
«شرافت» نیز «آفت»می شود!
«فرق» به «فقر» می انجامد
و دست و پای «فقیر» در «قیر» می مانَد!
غنی «سیر» است و فقیر،«اسیر»!
در چنین جامعه ای «شکافِ طبقاتی» و «اختلافِ درجاتی»،
«بنای زندگی» و «بنیان ارزندگی» را درهم می ریزد.
تا زمانی که در «شهری شکوهمند»،حتّی «شهروندی نیازمند»
در آرزوی «جُرعه ای از جام» و «لُقمه ای از طعام» یافت شود،
مردم آن شهر نه «روی رستگاری» می بینند و نه «پای پایداری»!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------------
آلت: ابزار،افزار
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1021)
«سخن بگوییم» یا «دشمن بجوییم»؟!
من کودکی از «مدارِ مِهر و مدارا» و نماینده ای از «تبارِ نسلِ فردا» را دیدم
که نمی دانست «نسل های پیشین» و «انسان های دیرین»
چرا با داشتن «زبانِ فرهنگ» با «منطقِ تفنگ» با هم گفت وگو می کردند!
ولی«خون ریزتر» و «اسف انگیزتر»،
این است که انسانِ «هزاره سوم» در عصرِ «انگاره اتُم»،
بارها در آتش «پیکارِ هیاهو سوخته»،ولی هنور «ابتکارِ گفت وگو را نیاموخته»!
برای هر «شهروندِ خردپیشه» و «اهلِ اندیشه»
هر «گره کور» و «گریوه دور»
نه با «مُشتِ های و هو»،که با «سرانگشتِ گفت و گو» گشوده می شود.
خداوند به انسان «زبانی برای گُفتن» داده و «گوشی برای شنُفتن»!
نه «شاخی برای جنگ» و «شوخی برای نیرنگ»!
بیاییم با همه «انسان ها» از هر آیین و نژاد و «زبان ها»
«نقابِ تو در تو را بزُداییم» و «باب گفت وگو را بگُشاییم».
همه «خلاف ها» و «اختلاف ها» با گفت گو حل می شود.
تا می توانیم «سخن بگوییم»،چرا «دشمن بجوییم»؟!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------------------
مدار: جای دورزدن و جای گردش،آن چه که چیزی بر آن می گردد
انگاره: پندار،تصور،فکر و خیال،افسانه،سرگذشت،طرح
گریوه: تپه، پشته ،گردنه کوه
شوخ: چرک،چرک بدن یا لباس
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1020)
«من» یا «دشمن»؟!
«حقمِداری» و «قانونگذاری»
«از ازل تا ابد» در «ترازوی خرد»
تا بدان پایه «ارزشمند» و «خوشایند»بوده و هست،
که همه «پایبندان» و «شهروندان»،
چه «اصحابِ ایمان» ،چه «اذنابِ شیطان»،
همه در برابر «اِعمالِ قانون» ،«همگون» اند.
«حقوقِ انسانی» و «قانونِ وِجدانی»،
«رودی زلال» و «سرودی لایزال» است،
که حتّی هر «متّهمِ گناهکار» و «مُجرمِ پای دار»،
نیز حق دارد از این «زلال بنوشد» و آن «لایزال را بنیوشد»!
آن چه «دلالت» و «اصالت» دارد،
«شخصیّت انسانی» است،نه «هویّت ایمانی»؛
چه «من» و چه «دشمن»!
#شفیعی_مطهر
------------------------------------------
پایبند: علاقه مند
اَذناب: دنباله روان،حواشی و پیروان،مردم پست
همگون: همگونه،همرنگ،همانند،شبیه
وِجدان: نفس و قوای باطنی آن،قوه باطنی که خوب و بد اعمال به وسیله آن ادراک می شود
لایزال: بی زوال،جاوید،همیشگی
نیوشیدن: شنیدن، گوش کردن ،گوش فرادادن
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1019)
«کوی عمل» و «کندوی عسل»!
من نه در «میانِ بورهای محل»،که در «جهانِ زنبورهای عسل»،
زنبوری ندیدم که «کیل» باشد و نیاز به «وکیل» داشته باشد.
هیچ زنبوری نه «قانونِ کندو» را می شکند و نه «کانونِ آژو» را.
هر زنبور «تکلیف را می شناسد» و از «تخویف نمی هراسد».
در انجامِ وظیفه نه «ناظِر» دارد و نه «منتظِر».
او با «تاکیدِ جهد» به «تولیدِ شهد» می پردازد،
بدون نیاز به «داش» یا «پاداش»!
ملکه نه به «حافظ» نیاز دارد و نه به «محافظ»!
در «کندوی عسل» همه در «آرزوی عمل» اند.
هیچ یک نه «بی کار»اند و نه «بیعار»!
همه «روشِ ستوده» دارند و «ارزشِ افزوده».
در کندو «هیچ گاه»،«ملکه و شاه»،
«کارگرانِ مولّد» را «باربرانِ مقلّد» نمی خواهد.
نه آنان را «استثمار» می کند و نه «استحمار»!
کندو ،«پازلی کامل» با «فضایلی متکامل» است.
در اینجا هر کس «نگاهی منصفانه» دارد و هر چیز «جایگاهی عادلانه»!
به امید روزی که ما انسان ها نیز بتوانیم «کویی بسازیم» و «کندویی بپردازیم»،
که در آن «عدالت»،«آلت» نباشد و «شرافت»،«آفت»!
#شفیعی_مطهر
---------------------------------------------
بور: کسی که بخواهد کاری بکند و از عهده آن برنیاید یا کاری کند که در اثر آن شرمنده شود
کیل(بر وزن بیل): آرزومند
آژو: کوشش،همّت و غیرت
تخویف: ترسانیدن،بیم دادن
داش: آتشخانه،کوره،کوره آجرپزی،کوره کوزه گری
آلت: ابزار،افزار،وسیله
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1018)
«توهُّمِ دانایی» و «تفهُّمِ ادّعایی»
انسان اگر به جای «گفتن»،«شنُفتن» را
و به جای «دگرآموزی»،«تجربه اندوزی» را برگزیند،
در این صورت نه تنها از هر «آموزگارِ فرزانه»،
که از «روزگار و زمانه» هم می تواند بیاموزد!
امّا اگر خود را «کانِ دانش» و «دُکانِ پژوهش» بپندارد،
حتی از «فرجادِ دهر» و «استادِ شهر» نیز نمی تواند چیزی بیاموزد؛
زیرا او «انبانِ دانایی را انباشته» و «میزانِ توانایی را بی نیاز پنداشته» ،
خود را از «آموزش» و چراغ خرد را از «فروزش» بی نیاز می انگارد!
او گرفتارِ «توهُّمِ دانایی» است و «تفهُّمِ ادّعایی».
چنین کسی «فضیلتِ آموزش» و «ظرفیّتِ پژوهش» را از دست می دهد.
خود دانا انگاری،«گمانی واهی» و «زندانی نامتناهی» است،
که انسان را از «رَشّ و رشاد» و «رُشد و ارشاد» بازمی دارد.
انسان به هر «مایه ای از دانش» و هر «پایه ای از پژوهش» برسد،
هیچ گاه نه از «دانش آموختن» بی نیاز می شود و نه از «تجربه اندوختن»!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------------
فرجاد: فاضل،دانشمند،دانا
نغز: خوب، نیکو، لطیف، بدیع، هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد
توهُّم: وهم داشتن،گمان بردن،به گمان افتادن،خیال کردن
تفهُّم: فهمیدن،دریافتن
کان: معدن
رشّ: باران اندک،باران کم
رشاد: به راه راست رفتن،راستی و ایستادگی و پیروزی
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1016)
«استبداد» و «استبدادزدگی»
من مردمی را دیدم «رَسته از ریشه» و «گُسسته از اندیشه»،
که تحقیرِ «سال ها سلطنت» و «قرن ها تحت قیادت»
در «عمقِ رفتارشان» و در «ژرفای گفتارشان» جلوه گر بود.
استبداد، یک «نیرنگ» است،ولی استبدادزدگی یک «فرهنگ»!
استبداد با یک «قیامِ مردُمی» و «پیامِ تهاجُمی»،
یک شبه «سرنگون» و در زباله دانی تاریخ «مدفون» می شود؛
ولی فرهنگِ استبدادزدگی قرن ها «می پاید» و نسل ها را «می پیماید»
و آن را به آسانی نمی توان «از افکار زدود» و «در اعصار فرسود»!
در جوامعِ استبدادزده هر «شهروند»، بالقوّه یک«شَهوَند» است!
گویی «خوی بیداد» و «آرزوی استبداد»،
چون «افیون» به جای «خون» ،
در رگ های آنان «ساری» و «جاری» است!
وقتی خوی «استبدادِ نهان» در «نهادِ انسان» رسوب کرده باشد،
انسان چه بر فرازِ «اریکه قدرت» بنشیند و چه بر «باریکه مذلّت»،
باز با خودکامگی «از دیگران ،جان می ستانَد» و «بر همگِنان فرمان می رانَد»!
بیاییم با احترام به همه «باور ها» و همه «نظرها»،
برای همه انسان ها «ارزشِ انسانی» و «انگیزشِ شایگانی» قائل شویم.
#شفیعی_مطهر
---------------------------------------
قیادت: رهبری ،پیشوایی
شَهوَند: مانند شاه،شاه مانند،شاهک،شاه کوچک
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1015)
«طراوتِ اندیشه» و «سخاوتِ ریشه»
من «آزمونِ جنگل» را «قانونِ لَم یَزَل» دیدم.
هر درخت با «نثارِ اشتیاق» برای «استمرارِ ارتزاق»،
چنگال های خود را در «ژرفای خاک» و «تنگنای مَغاک» فرومی بَرَد،
تا از «اعماقِ تُراب»،«جُرعه ای آب» بیابد.
بنابراین دانستم که لازمه داشتنِ «طراوتِ اندیشه در افلاک»،
«سخاوتِ ریشه در خاک» است.
«نهالِ اندیشه» بدون امدادِ «لایزالِ ریشه»،
نمی تواند چون «مهر» بر «سینه سپهر» «بدرخشد»
و «شب زدگانِ بینوا» را «نور و نوا» «بخشد»!
#شفیعی_مطهر
-----------------------------------
لَم یَزَل: بی زوال،جاودان،پاینده
نثار: پاشیدن،افشاندن،پراکندگی
ارتزاق: رزق خواستن،در طلب رزق و روزی بودن،روزی یافتن
مَغاک: گود،گودال،جای گود
تُراب: خاک،زمین
لایزال: زوال ناپذیر،بی زوال،جاوید،ابدی
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1013)
«زنگار چاپلوسی» و «رفتار سالوسی»
«اهدای سلام» و «ادای احترام»
در «عالَمِ قیاس» ،«مانند لباس» است.
بهترین لباس آن است که «قشنگ و شاد» باشد، نه «تنگ یا گُشاد»
در عرصه «وجدان»،حرمت نهادن به هر «انسان» نیز
باید متناسب با «سازه عقلانیّت» و «اندازه ظرفیّت» او باشد.
ارج نهادن کمتر از «لیاقت»،«حماقت» است
و بیش از«شایستگی»،«گُجستگی» است.
شخصیت همه انسان ها را باید «تکریم» و عزّتشان را «تعظیم» کرد،
ولی با «کمال صداقت»و نه بیشتر یا کمتر از «لیاقت».
«ستایش» بیش از «آیش»،
قدرتمِداران را «مغرور» و از پاسخگویی «معذور» می دارد.
گوینده نیز در «گُمان چاپلوسی» و «مظانِّ دستبوسی» قرار می گیرد.
تملُّق و چاپلوسی «خویی پلید» و «آهویی شدید» است.
جامعه آن گاه می تواند «فرگاه ماندگاری را بجوید»
و «راه رستگاری را بپوید»،
که «زنگار چاپلوسی» و «رفتار سالوسی» را
از «چهر شهر» و «سپهر دهر» بزداید!
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
سالوسی: ریاکاری،عوام فریبی،حیله گری
گُجسته: خبیث،پلید،(گُجستگی: خباثت،پلیدی،ناپاکی)
آیش: بارورشدن،میوه دادن،استعداد
مظانّ: جای گمان بردن
آهو: عیب،نقص،خطا،خبط
چهر: چهره،سیما،صورت
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1011)
«سفیرِ گُل» یا «صفیرِ گُلوله»!
هیچ گاه از «زرقِ شیر» و «برقِ شمشیر»،
نه «جرعه ای از عدالت» می چکد و نه «قطره ای از دلالت».
همه خشونت ها از «تیر» برمی خیزد و از «شمشیر»
و ریشه همه خونریزی ها در «خاکسترِ جنگ» آبشخور دارد و در«بسترِ تفنگ».
ولی هر «ریحانه تَر» و «جوانه معطّر»
که در «بوستان فرهنگ و هنر» و «گلستان نقد و نظر» می رویَد،
«طبعی لطیف» دارد و «روحی ظریف».
منطق حق و حقیقت،«سفیرِ گُل» است،نه «صفیرِ گُلوله»!
آن چه در «انسان،ایمان» می آفریند و در «جان،ایقان»،
«اقناعِ عقل» است،نه «اشباعِ نقل».
انسان در برابرِ «زور،جبهه می گیرد»،ولی «شعور را می پذیرد».
انسان ممکن است ناگزیر در برابر زور «تسلیم» شود و «تعظیم» کند،
ولی هیچ گاه زور نمی تواند «نظر را تغییر» دهد و در «باور،تاثیر» گذارد.
اعمال زور، «عُقده» می آفریند،نه «عقیده»!
«بذرِ ایده» و «جذرِ عقیده»
تنها با «زلال اندیشه» و «استدلال خردپیشه» می رویَد!
#شفیعی_مطهر
---------------------------------------
سفیر: میانجی،اصلاح کننده میان دو گروه
صفیر: سوت،صوت ممتد که خالی از حروف هجا باشد،صدای شلیک گلوله
زرق: نیرنگ و تزویر
اِقناع: قانع ساختن،راضی کردن،خشنودکردن
اِشباع: سیرکردن،پُرکردن،بسیارکردن
ایده: اندیشه،فکر،رای،عقیده
جذر: ریشه،اصل،بیخ
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1010)
«صفای مهر» در «پهنای سپهر»!
انسان های «سبزکیش» و «مثبت اندیش»،
در دریایی از «زشتی های بزرگ» و «پلشتی های سترگ»،
مرواریدهای کوچک «زیبایی» و «دلارایی» را می بینند
و در «پهنای سپهر سیاهی»،«صفای مهر پگاهی» را می نگرند.
دنیا پر است از «زشتی و زیبایی» و «فرّ و فریبایی».
اگر ما دیده به دیدن «زشتی ها بیالاییم» و زبان به گفتنِ «پلشتی ها بگشاییم» ،
همه عمر در «مُرداب عَفِن» و «منجلاب مُتعفّن»بداندیشی دست و پا خواهیم زد؛
ولی اگر «پاکی ها را بنگریم» و «تابناکی ها را بنگاریم»،
می توانیم از این «عادت»،به «سعادت»برسیم
و از این «رایت» به «درایت».
در روابط انسانی هر «گامِ قهر»،یک «جامِ زهر» است
و هر «جُرعه مِهر»،صد«تُرعه سپهر» است.
آن «می کُشد» و این «می کَشَد»،
آن «با خواری» و این به سوی «رستگاری»!
بر حافظ «درود»،که چه زیبا «سرود»:
منم كه شُهره شَهرم به عشق ورزيد
منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافري است رنجيدن
#شفیعی_مطهر
--------------------------------------
پلشتی:پلیدی،آلودگی،چرکینی
فرّ: فره،شان و شوکت،رفعت،شکوه،زیبایی،برازندگی،پرتو،فروغ
عَفِن:گندیده،بدبو
رایت:پرچم، بیرق،عَلَم
درایت:دانستن،دریافتن،فهمیدن
تُرعه: نهر بزرگ و عمیق که بین دو دریا می سازند،دهانه جوی یا استخر
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1009)
«موج خطر» و «اوج خطیر»!
زیبایی بهار نه در «سیمای فصل» ،که در «صفای وصل» است.
با «ظهورِ یار» و «حضورِ دلدار»،
«همه اصول،هار» است و «همه فصول ،بهار» .
از «شاخساران نگاه» و «آبشاران پگاه» او
می توان «جوانه های ذوق» و «شکوفه های شوق» چید.
عشق،«من را می رانَد» و «اهریمن را می میرانَد».
قدرت عشق،چون «برآشوبد»،«شکوهِ کوه را درهم می کوبد»!
آن که «فرزانگی را می آفریند»،«جاودانگی را برمی گزیند».
عشق از هر «پنجره باز»،«حنجره راز» می سازد
و از هر «چشم طنّاز»،«چشمه ناز»!
همه «آدمیان» و «عالَمیان» در پرتو عشق زیباترند.
عشق،«جان جهان» است و «جهانِ جان».
«جهان را نور» می بخشد و «جان را شعور».
عشق،انسانِ«خاک آلوده» را «پاک و پالوده»می کند،
از «مَغاک می رهاند» و به «افلاک می رساند».
عشق به انسان،«نگاهی بلند» و «جایگاهی شکوهمند» می بخشد
بنابراین در عرصه جاه طلبی هر «اقدام» را «دام» می بیند
و هر «فرنام» را «نام»!
در عرصه عشق «هر چمن،چمان» است و «هر ارزن،ارزان».
«کارها،سان» است و «ابتکارها،آسان».
«دف ها نازک» است و «هدف ها،نزدیک».
بیاییم در دریای عشق بر «موج خطر نشینیم» و «اوج خطیر را برگزینیم»!
#شفیعی_مطهر
-------------------------------------
خطر: شرف و بزرگی و بلندی قدر و مقام
خطیر: بزرگ،شریف،بلندمرتبه،صاحب قدر و منزلت
ذوق: خوشی و نشاط
پالوده: صاف شده،پاکیزه شده،پاک شده از آلودگی
هار: رشته مروارید،لعل و یاقوت،گردن بند
فرنام: عنوان،لقب
چمان: چمنده،خرامنده،خرامان،کسی که با ناز راه می رود
سان: رسم،عادت،طرز،روش
دف: یکی از آلات موسیقی که دارای چنبر چوبی و پوست نازک است و با سرانگشتان نواخته می شود
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
هر پگاه نو با یک نگاه نو
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1008)
«حال» و «مَجال»
من كساني را ديدم كه با «تنفُّس در هواي ديروز» و «تخيُّل در فضاي فردا» ،
در «کمال جنون»،جرعه هاي «زلالِ اكنون» را
از «زوایای دستان حال» و «لابه لاي انگشتانِ مَجال» «فرومي ريزند»
و با «تالابِ دَم» و «مُردابِ عدم» «درهم مي آميزند».
از بین همه «پدیده های خیر و شر» آن چه برای «بشر»
«سود می آفریند» و «بهبود برمی گزیند» ،
فقط «زمان حال» است وهر چیز جز آن ،«محال» است.
فرصت ها چون «انبوهِ ابر» و «گروهِ هُژبر» می گذرند.
بیاییم «حال را بیابیم» و «مَجال را دریابیم».
#شفیعی_مطهر
---------------------------------------------
تالاب: حوض آب،استخر کوچک،آبگیر،برکه
دَم: لحظه،هنگام،وقت
هُژبر: شیر
مَجال: محل جولان،جولانگاه،فرصت
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
موضوعات مرتبط: دل دیدنی های شهر سرب و سراب
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.